کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دل آشوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دل آشوب
/del[']āšub/
معنی
۱. [مجاز] آنچه باعث آشوب و بههمخوردگی دل شود و از آن حالت تهوع به انسان دست دهد.
۲. (اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] = پنجانگشت
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
sick
-
جستوجوی دقیق
-
دل آشوب
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص فا.) 1 - آن چه یا آن که موجب آشوب و ناراحتی گردد. 2 - درختی است که برگ های آن پنج شاخه است .
-
دل آشوب
لغتنامه دهخدا
دل آشوب . [ دِ ] (نف مرکب ) دلاشوب . دل آشوبنده . آشوب کننده ٔ دل . آنچه یا آنکه سبب آشوب و بهم برآمدن دل گردد. مهوع . || نگران کننده . مضطرب سازنده ٔ دل . مشوش دارنده ٔ دل . برهم زننده ٔآرامش دل . ازبین برنده ٔ سکون و قرار دل : زیرا که به از عمر بود...
-
دل آشوب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) del[']āšub ۱. [مجاز] آنچه باعث آشوب و بههمخوردگی دل شود و از آن حالت تهوع به انسان دست دهد.۲. (اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] = پنجانگشت
-
واژههای مشابه
-
دَلْ
لهجه و گویش گنابادی
dal در گویش گنابادی یعنی سگ ماده
-
دَل
لهجه و گویش بختیاری
al جانور ماده (سگ و گرگ) .
-
دِل
لهجه و گویش بختیاری
del قلب.
-
دل دل
لغتنامه دهخدا
دل دل . [ دِ دِ ] (اِ مرکب ) ناله ٔ دردناکی که به منزله ٔ آه کشند. (برهان ). ناله ٔ دردناک و آه . (ناظم الاطباء). || هسته ٔ میوجات مانند هلو و زردآلو. (ناظم الاطباء).
-
دل دل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عامیانه، مجاز] deldel تردید؛ دودلی.〈 دلدل کردن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] شک و تردید داشتن؛ تشویش و تردید در کاری؛ دودلی.
-
دِلْ دِلْ
لهجه و گویش گنابادی
deldel در گویش گنابادی یعنی تعلل کردن ، درنگ کردن ، سستی ، تاخیر ، عذر آوردن ، بهانه تراشی برای انجام ندادن
-
دل دل
واژهنامه آزاد
دِلْ دِلْ:(deldel) در گویش گنابادی یعنی تعلل کردن ، درنگ کردن ، سستی ، تاخیر ، عذر آوردن ، بهانه تراشی برای انجام ندادن
-
دل دل زدن
لغتنامه دهخدا
دل دل زدن . [ دِ دِ زَ دَ ] (مص مرکب ) در اصطلاح عامیانه ، سریعشدن ضربان قلب از دویدن و جز آن . طپیدن دل ، چنانکه دل کسی که بسیار دویده است . اضطراب در دل . طپش در دل پدید آمدن . طپشی در دل پدید آمدن ، و بیشتر از تند رفتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). نفس...
-
دل دل کردن
لغتنامه دهخدا
دل دل کردن . [ دِ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مردد ماندن . تردید. دودلی . مردد بودن . دودل بودن . (یادداشت مرحوم دهخدا). تردید داشتن . دودلی و بی تصمیمی . مردد بودن در اقدام به کاری یا دست بازداشتن از آن . (فرهنگ لغات عامیانه ). دلادل کردن . (فرهنگ عوام )...
-
دل دل کنان
لغتنامه دهخدا
دل دل کنان . [ دِ دِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) تردیدکنان . در حال دودلی . مردد در امور. (برهان ). کنایه از اضطراب کنان . مضطرب و حیران . (آنندراج ). || آه زنان . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). نالان . (انجمن آرا). دل دل گویان . ای دل ای دل گویان .نالان...
-
دل دل کنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [عامیانه، مجاز] deldelkonān در حال تردید و دودلی؛ در حال اضطراب و تشویش و نگرانی.