کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دلآویز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دلآویز
فرهنگ نامها
(تلفظ: del āviz) (به مجاز) پسندیده ، خوب ، زیبا و دلنشین ، محبوب .
-
واژههای مشابه
-
دل آویز
واژهنامه آزاد
1.مطلوب 2. خوش بو
-
آویز
فرهنگ نامها
(تلفظ: āviz) هر چیز کوچک و گران قیمت از نوع فلزهای قیمتی ، و مانند آنها که به عنوان گردن بند ، گوشواره، دست بند و مانند آنها میآویزند ؛ (در گیاهی) گلی زینتی ، به شکل زنگوله و قرمز رنگ ؛ گل آویز؛ گل گوشواره ؛ (در گیاهی) گیاه این گل که از خانوادهی مو...
-
آویز
واژگان مترادف و متضاد
۱. آونگ، گوشوار ۲. آویخته، آویزان، معلق ۳. آرزم، پیکار، جنگ، رزم، نبرد
-
آویز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'āviz ۱. آنچه از چیز دیگر آویخته شده باشد.۲. زیورآلاتی مانند گوشواره، گردنبند، دستبند، و امثال آن.۳. (صفت) آویختهشده.۴. (بن مضارعِ آویختن) = آویختن۵. آویزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دستآویز، دلآویز، گلاویز.۶. آویختهشده (در ترک...
-
hanger
آویز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] قطعهای که اتاقک یا صندلی یا سایر افزارههای حمل مسافر را به بافۀ کِشنده/ کابل کِشنده متصل میکند
-
آویز
فرهنگ فارسی معین
1 - (ص فا.) در ترکیب با برخی کلمات معنی آویزنده می دهد: دست آویز، دل آویز. 2 - ( اِ.) جنگ ، نبرد. 3 - جواهری که بر حلقة گوشواره بیاویزند. 4 - بلور و مانند آن که برای زینت به چلچراغ بیآویزند. 5 - منگوله ، شرابه . 6 - گیاهی زینتی با گل های قرمز.
-
آویز
لغتنامه دهخدا
آویز. (اِ) نام قسمی گل با ساقی باریک بطول نیم گز و کمتر و برگی سخت سبز وشبیه ببرگ نعناع و گلی چون گل انار. || منشور و جز آن از بلور و مانند آن که بر جارها و لاله ها و چلچراغها آویخته است زینت را. || آنچه از احجار کریمه چون الماس و زمرد و مانند آن که ...
-
آویز
لغتنامه دهخدا
آویز. (نف مرخم )در کلمات مرکّبه چون دست آویز، به معنی وسیله و بهانه ، و دل آویز، و گلاویز مخفف آویزنده است : بدو گفتم که مشکی یا عبیری که از بوی دلاویز تو مستم .سعدی .
-
اویز
دیکشنری فارسی به عربی
شحمة الاذن , قرط
-
دل
واژگان مترادف و متضاد
۱. فواد، قلب ۲. خاطر، ضمیر ۳. شکم ۴. درون، مرکز، میان، وسط ۵. جرات، زهره، شهامت
-
دل
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ په . ] (اِ.) 1 - از اندام های درونی بدن جانداران که ماهیچه ای بوده و با حرکتی یکنواخت و پیاپی ، خون را در بدن به گردش درمی آورد. 2 - (عا.) شکم . 3 - خاطر، ضمیر. 4 - دلیری ، شهامت . ؛~ دادن و قلوه گرفتن کنایه از: گرم گفتگوی دوستانه یا عاشقانه ...
-
دل
فرهنگ فارسی معین
(دَ لّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .)ناز کردن . 2 - (اِ.) ناز، کرشمه . 3 - روش نیکو، سیرت نیک .
-
دل
فرهنگ فارسی معین
باختن (دِ. تَ) (مص ل .) شیفته شدن ، عاشق شدن .