کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دلک دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دلک دادن
واژهنامه آزاد
(لری) هل دادن.
-
واژههای مشابه
-
دَلَک
لهجه و گویش تهرانی
ظرف سفالی ماست یا سرکه و شیره
-
دِلِک
لهجه و گویش بختیاری
delek تکیه، تکیهگاه belles be deleke ho>:بهتکیه او بگذارش> .
-
دلک مظفروند
لغتنامه دهخدا
دلک مظفروند. [ دَ ل َ م ُ ظَف ْ ف َ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاکاوند، بخش دلفان ، شهرستان خرم آباد. واقع در 48هزارگزی شمال باختری نورآباد و راه آن مالرواست . آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و لبنیات و پشم است . (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
-
دلک آباد
لغتنامه دهخدا
دلک آباد. [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان براکوه بخش جغتای شهرستان سبزوار. آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه و زیره است . و راه فرعی شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
دلک وردی
لغتنامه دهخدا
دلک وردی . [ دِ ل َ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آواجیق بخش حومه ٔ شهرستان ماکو. با 200 تن سکنه واقع در 33/5هزارگزی جنوب باختری ماکو. آب آن از کوهستان و چشمه تأمین می شود محصول آن غلات است و راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
الک دلک
لغتنامه دهخدا
الک دلک .[ اَ ل َ دُ ل َ ] (اِ مرکب ) رجوع به الک دولک شود.
-
برم دلک
لغتنامه دهخدا
برم دلک . [ ب َ م ِ دِ ل َ ] (اِخ ) موضعی است تقریباً در دوفرسنگی مشرق شیراز در پایه ٔ کوهی که از قصر ابونصر بدانجا میروند. در دامنه ٔ آن کوه آب فراوان ودرختان بسیار است و در آنجا نیزاری بیشه مانند وجود دارد و در دامنه ٔ کوه حجاریهایی از قدیم بیادگار...
-
جستوجو در متن
-
حثم
لغتنامه دهخدا
حثم . [ ح َ ] (ع مص ) دادن . || نرم و رام کردن . || دلک . (از منتهی الارب ).
-
دولک کرد
واژهنامه آزاد
دُلُکْ کِرْدَ:(dolok kerda) در گویش گنابادی یعنی بریدن ، برش دادن ، قیچی کردن ، دو تکه کردن ، نصفه کردن
-
مالش
لغتنامه دهخدا
مالش . [ ل ِ ] (اِمص ) عمل مالیدن . مالندگی .- مالش رفتن دل ؛ دردهای گنگ در فم معده پدید آمدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آشوب و انقلاب درونی براثر اختلال معده . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).- || گرسنگی سخت احساس کردن . (یادداشت به خط مرحوم ...
-
مالیدن
لغتنامه دهخدا
مالیدن . [ دَ ] (مص ) لمس کردن و مس نمودن و دست یاافزار بر چیزی کشیدن و دلک کردن . (ناظم الاطباء). دست کشیدن روی چیزی . چیزی را در دست مکرر فشار دادن . مس کردن . لمس کردن . (فرهنگ فارسی معین ). در اوستا، مرزئیتی ، مرز (جاروب شده )، پهلوی ، مرزیشن (جم...
-
مایه
لغتنامه دهخدا
مایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) بنیاد هرچیزرا گویند. (برهان ). اصل و ماده ٔ هرچیز را گویند. (فرهنگ رشیدی ) (از غیاث ). اصل و ریشه و بنیاد و مصدر واساس و جوهر. (ناظم الاطباء). پهلوی ، ماتک (جوهر، ماده ٔ اولی ) و نیز به معنی ماده ، شی ٔ مادی . (حاشیه ٔ برهان...