کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دلکشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دلکشی
لغتنامه دهخدا
دلکشی . [ دِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) دلکش بودن . خوش آیندی . ظرافت . زیبائی . خوشی . لطافت . (از ناظم الاطباء) : ز دنیا چه دید او بدان دلکشی که من نیز بینم همان دلخوشی . نظامی .رجوع به دلکش شود.
-
جستوجو در متن
-
خاطرپذیری
لغتنامه دهخدا
خاطرپذیری . [ طِ پ َ ] (حامص مرکب ) دلپذیری . دلکشی . مطبوعی .
-
اینش
لغتنامه دهخدا
اینش . [ اَ ن ُ ] (ترکی -مغولی ، اِ) معشوقه . (آنندراج ) : ای یار نازنین که دل افروز و دلکشی ایناق دلربایی و امراق اینشی .وصاف .
-
امراق
لغتنامه دهخدا
امراق . [ اَ ] (اِ) کلمه ٔ ترکی است بمعنی معشوق . (یادداشت مؤلف ) : ای ترک نازنین که دل افروز و دلکشی ایناق دلربایی و امراق اینشی .(وصاف )
-
شکر خندیدن
لغتنامه دهخدا
شکر خندیدن . [ ش َ ک َ خ َ دی دَ ] (مص مرکب ) خنده ٔ شیرین وشکرین کردن . به لطف و دلکشی متبسم شدن : رخی از آفتاب اندوه کش ترشکر خندیدنی از صبح خوشتر. نظامی .و رجوع به شکرخندی و شکرخند و شکرخنده شود.
-
ایناق
لغتنامه دهخدا
ایناق . (ترکی مغولی ، اِ) ایناغ . ایناک . ندیم . مقرب . مصاحب . ج ، ایناقان . (فرهنگ فارسی معین ) : ای ترک نازنین که دل افروز و دلکشی ایناق دلربایی و امراق اینشی .وصاف .
-
خوش لب
لغتنامه دهخدا
خوش لب . [ خوَش ْ / خُش ْ ل َ ] (ص مرکب )آنکه لب خوش ترکیب و شکرین و زیبا دارد : دلم مهربان گشت بر مهربانی کشی دلکشی خوش لبی خوش زبانی .فرخی .
-
کامل
لغتنامه دهخدا
کامل . [ م ِ ] (اِخ ) محمد... الخلعی . موسیقی دان مصری . «موسیقی شرقی » و «نیل الامانی فی ضروب الاغانی » از تألیفات اوست . صدای دلکشی داشت و عود می نواخت و در قاهره وفات یافت (1292-1357 هَ .ق .). رجوع به محمد کامل در اعلام زرکلی شود.
-
خجندی
لغتنامه دهخدا
خجندی . [ خ ُ ج َ ] (اِخ ) صدرالدین عبداللطیف بن محمدبن عبداللطیف بن محمدبن ثابت خجندی . متوفی بسال 580 هَ . ق . از اعاظم رؤسای اصفهان و از فضلاء و ادبای معروف بود او را به عربی و پارسی اشعار دلکشی است . ظهیرالدین فاریابی را در حق او هجوی است که در ...
-
گارون
لغتنامه دهخدا
گارون . [ رُ ] (اِخ ) ایالت . (هُت گارون ) در ارتفاعات لانگدوک قرار دارد. حدود آن به سلسله ٔ جبال پیرنِه و سرحد اسپانیا میرسد. مساحت آن 6290 هزار گز مربع است . این ایالت شامل 2 ارندویسمان و 39 کانتون و 589 کمون است . در حدود 431505 تن سکنه دارد. این ...
-
دلستانی
لغتنامه دهخدا
دلستانی . [ دِ س ِ ] (حامص مرکب ) کار دلستان . حالت دلستان . چگونگی دلستان . دلبری . دلکشی . زیبایی .جذابیت : با این همه ناز و دلستانی خون شد جگرش ز مهربانی . نظامی .خون هزار وامق خوردی به دلفریبی دست از هزار عذرا بردی به دلستانی . سعدی .- دلستانی کر...
-
قبا
لغتنامه دهخدا
قبا.[ ق ُ ] (اِخ ) قُباء. قریه ای است که چاه معروف قُبا در آن واقع است و مسکن بنی عمروبن عوف انصاری میباشد.این ده در دو میلی شهر مدینه و در طرف چپ آن کس که بسوی مکه میرود قرار گرفته است . آثار بناهای بسیاری در آن بچشم میخورد و در آنجا مسجدی است معمور...
-
حفصة
لغتنامه دهخدا
حفصة. [ ح َ ص َ ] (اِخ ) بنت الحاج الرکونیه یکی از مشهورترین شاعرهای اندلس است که بلقب شاعرةالاندلس شهرت یافت . وی در زمان عبدالمؤمن بن علی از موحدین در غرناطه میزیست و با وزیر ابوجعفر و دیگر ادبای عصر مشاعره ها کرد. او منسوب بیکی از خانواده های معر...
-
دلبندی
لغتنامه دهخدا
دلبندی . [ دِ ب َ ] (حامص مرکب ) دل بندی . حالت و چگونگی دلبند. و رجوع به دلبند شود. || دلبستگی . علاقه . تعلق خاطر : نه تو گفتی که بجای آرم و گفتم که نیاری عهد و پیمان و وفاداری و دلبندی و یاری . سعدی . || دلکشی . دلبری . جذابیت : گر تو نیز آن جمال ...