کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دلنوازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دلنوازی
مترادف و متضاد
تفقد، خاطرنوازی، دلجویی، عطوفت، مهربانی ≠ دلگدازی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دلنوازی
واژگان مترادف و متضاد
تفقد، خاطرنوازی، دلجویی، عطوفت، مهربانی ≠ دلگدازی
-
دلنوازی
لغتنامه دهخدا
دلنوازی . [ دِ ن َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دلنواز. عمل دلنواز. نواخت دل . نوازش دل . شفقت . مهربانی . تسلی . (ناظم الاطباء). خاطرنوازی . دلجوئی : ابری که ز بارانش می نرویداز طبع مگرتخم دلنوازی . مسعودسعد.غزال شیرمست از دلنوازی به گرد سبزه با ماد...
-
واژههای مشابه
-
دلنوازی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مداعبة
-
جستوجو در متن
-
caressed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نوازش کرد، دلنوازی کردن، در اغوش کشیدن
-
مداعبة
دیکشنری عربی به فارسی
نوازش , دلجويي , دلنوازي کردن , در اغوش کشيدن
-
caress
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نوازش، دلجویی، عطوفت، دلنوازی کردن، در اغوش کشیدن
-
caresses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نوازش می کند، نوازش، دلجویی، عطوفت، دلنوازی کردن، در اغوش کشیدن
-
تفقد
واژگان مترادف و متضاد
۱. التفات، تلطف، دلجویی، دلنوازی، مهربانی، نواخت ۲. بازجست، واجست ۳. دلجویی کردن، نواختن
-
مسلاة
لغتنامه دهخدا
مسلاة. [ م َ ] (ع اِ) مسلات . تسلی و دلنوازی . (ناظم الاطباء). سبب تسلی و خرسندی . و رجوع به مسلات شود.
-
دلداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] deldāri ۱. دلبری؛ معشوق و محبوب بودن.۲. دلنوازی؛ دلجویی؛ تسلی.۳. دلیری؛ دلاوری؛ شجاعت.
-
تسلی گاه
لغتنامه دهخدا
تسلی گاه . [ ت َ س َل ْ لی ] (اِ مرکب ) جای دلنوازی و مکان تسلا. (ناظم الاطباء). از عالم تجلی گاه چنانکه در لفظ تسکین کده گذشت . (آنندراج ). و رجوع به تسکین کده شود.
-
تلطف کردن
لغتنامه دهخدا
تلطف کردن .[ ت َ ل َطْ طُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نرمی کردن . مهربانی کردن . نوازش و دلنوازی کردن . لطف کردن : چون روی من ببینی با من کنی تلطف مهمان بری به خانه نقل و نبید آری . منوچهری .چون کرد ز روی مهربانی با او ز تلطف آنچه دانی . نظامی .دوان آمد و تل...
-
دل آسائی
لغتنامه دهخدا
دل آسائی . [ دِ ] (حامص مرکب ) دلاسائی . دلداری . غمخواری ، و با لفظ کردن و فرمودن مستعمل است . (از آنندراج ). تسلی . تسلیت . دلنوازی . تعزیت . (ناظم الاطباء): بَیْسَک ؛ کلمه ای است که دروقت ترحم و دل آسائی کودک گویند. (از منتهی الارب ).- دل آسائی کر...