کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دلش به رحم آمد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دلش به رحم آمد
دیکشنری فارسی به عربی
أخَذَتْهُ الشّفَقَة
-
واژههای مشابه
-
دلش سوخت
دیکشنری فارسی به عربی
أخَذَتْهُ الشّفَقَة
-
یار تو دلش
لهجه و گویش تهرانی
اگر در بازی سوخت یکبار دیگر حق بازی دارد
-
خدا بیامرز آدم باانصافی بود و هیچوقت دلش راضی نمیشد که حق کسی را بخورد.
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: xodâbiyâmorz âdem-e bâɂensâfi bo-vo ečvaxd nešagâ haqq-e kasi bexore. طاری: xodâbiyâmorz âymin-e bâɂensâfe bo, ečvaxd râzi nebo haqq-e yeki zâyeh kera. طامه ای: xodâ-y biyâmorzâ, âdam-e xabi bo, ečvaxd-e našašd i haqqi boxorand . طرقی: xodâb...
-
جستوجو در متن
-
رحم
لغتنامه دهخدا
رحم . [ رُ ح ُ ] (ع مص ) رُحْم . رجوع به رُحْم شود.
-
رحم
لغتنامه دهخدا
رحم . [ رِ ] (ع اِ) رَحِم . رَحْم . رجوع به رَحِم در همه ٔ معانی شود.
-
زهدان
لغتنامه دهخدا
زهدان . [ زِ ] (اِ مرکب ) بچه دان و قرارگاه نطفه باشد و به عربی رحم گویند. (برهان ). رحم که قرارگاه نطفه باشد. (غیاث ) (آنندراج ). بچه دان . (آنندراج ). بچه دان که عبارت از رحم باشد. (فرهنگ رشیدی ). رحم . (ترجمان القرآن ). زاقدان . (شرفنامه ٔ منیری )...
-
سنگدل
لغتنامه دهخدا
سنگدل . [ س َ دِ ] (ص مرکب ) کنایه از سخت دل و بی رحم . (برهان ). بی رحم . جفاکار. (آنندراج ). سخت دل . بی مروت . (ناظم الاطباء). قاسی . قسی . دل سخت . دل سنگ : او سنگدل و من بمانده نالان چرویده و رفته ز دست چاره . منجیک .تشنه چون بود سنگدل دلبندخواس...
-
أخَذَتْهُ الشّفَقَة
دیکشنری عربی به فارسی
دلش به رحم آمد , دلش سوخت , رحم کرد , ترحم کرد
-
خروج
لغتنامه دهخدا
خروج . [ خ َ ] (ع ص ) اسب درازگردن که بگردن خود افسار را که در لگامش باشد بشکند. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). ج ، خُرُج . || ناقه که از شتران در گوشه ای نشیند. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس )...
-
رحم آمدن
لغتنامه دهخدا
رحم آمدن .[ رَ م َ دَ ] (مص مرکب ) یا رحم آمدن بر کسی . ترحم کردن . رقت نمودن . دلسوزی کردن . رحم کردن : ای به دیدار تو روشن چشم عالم بین من آخرت رحمی نیاید بر دل مسکین من . سعدی .مگر در دل دوست رحم آیدم چو بیند که دشمن ببخشایدم . سعدی .پدر ترا دیدم ...
-
رحم پرداختن
لغتنامه دهخدا
رحم پرداختن . [ رَ ح ِ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) رحم خالی کردن . از رحم بیرون آمدن . به مجاز، به دنیا آمدن و متولد شدن : زادگان چون رحم بپردازندسفر مرگ خویش را سازند.سنایی .
-
رحم
لغتنامه دهخدا
رحم . [ رَ ] (ع مص ) مصدر به معنی رحامة. (ناظم الاطباء).و رجوع به رحامة و رَحَم شود. نالیدن شتر از زهدان پس از زه . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد).