کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دلالت داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دلالت داشتن
لغتنامه دهخدا
دلالت داشتن . [ دَ ل َ ت َ ] (مص مرکب ) لازم آمدن از موجود بودن چیزی وجود چیزی دیگر. (ناظم الاطباء). نشان چیزی بودن : [ برجها ] بر بادها دلالت چگونه دارند. (التفهیم ص 323). || راهبر بودن . رهنمونی داشتن .
-
واژههای مشابه
-
reference 2
دلالت مصداقی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] رابطۀ میان یک عبارت و پدیدهای در جهان خارج
-
جستوجو در متن
-
حکایت داشتن
واژگان مترادف و متضاد
حاکیبودن، دلالت کردن، اشارت داشتن، خبر دادن
-
bode
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بله، خبر رسان، حاکی بودن از، دلالت داشتن، نشانه بودن، شگون داشتن، پیش گویی کردن
-
boded
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدبخت، حاکی بودن از، دلالت داشتن، نشانه بودن، شگون داشتن، پیش گویی کردن
-
bodes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بس، خبر رسان، حاکی بودن از، دلالت داشتن، نشانه بودن، شگون داشتن، پیش گویی کردن
-
دال بودن
لغتنامه دهخدا
دال بودن . [ دال ل دَ ] (مص مرکب ) دلالت داشتن بر. هدایت داشتن بر. رهنمون بودن بر.
-
implying
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مستلزم، اشاره کردن، دلالت ضمنی کردن بر، اشاره داشتن بر، رساندن
-
imply
دیکشنری انگلیسی به فارسی
این مفهوم را میرسانند، اشاره کردن، دلالت ضمنی کردن بر، اشاره داشتن بر، رساندن
-
فعل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: افعال، جمعالجمع: افاعیل] fe'l ۱. عمل؛ کار؛ کردار.۲. (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که بر وقوع امری یا کاری در زمان معین دلالت میکند.۳. (اسم مصدر) انجام دادن عملی.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] نیرنگ.〈 فعل امر: (ادبی) در دستور زبان،...
-
افعل التفضیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (ادبی) 'af'alottafzil در دستور زبان عربی، اسم تفضیل؛ صفت؛ اسمی یا وصفی که به برتری داشتن موصوفش بر غیر در صفتی دلالت کند. Δ وزن آن در عربی برای مذکر، افعل و برای مؤنث، فُعْلی است، مانند اکبر و کبری.
-
يُوقِنُونَ
فرهنگ واژگان قرآن
یقین می کنند (در عبارت "وَهُم بِـﭑلْئَاخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ" :تکرار ضمیر "هُمْ " براي اين است که دلالت کند بر اينکه اين يقين به آخرت شان مردم با ايمان است و مردم با ايمان اهل يقينند و بايد چنين انتظاري از ايشان داشت و توقع نميرود که با داشتن ايمان...
-
راهنمونی
لغتنامه دهخدا
راهنمونی . [ ن ُ / ن ِ /ن َ ] (حامص مرکب ) رهنمونی . عمل راهنمون . هدایت و دلالت . (ناظم الاطباء). دلالت . هدایت . راهنمایی . رهنمایی .ارشاد. ارائه ٔ طریق : و به راهنمونی مهران شنان که از فالگویان ترکان شنیده بود... (مجمل التواریخ و القصص ). و رجوع ب...