کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دق دق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
انطیقوس
لغتنامه دهخدا
انطیقوس . [ ] (اِ) تب دق . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به تب دق شود.
-
percussed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناراحت، دق کردن، اهسته زدن به
-
فُجَّه
لهجه و گویش بختیاری
fojja 1. سکته؛ 2. دِق.
-
سردل سبک کردن
لهجه و گویش تهرانی
دق دل در آوردن
-
حساب خرده
لهجه و گویش تهرانی
خرده حساب، دق دلی
-
دقی
لغتنامه دهخدا
دقی . [ دِق ْ قی ] (ص نسبی ) منسوب به دِق . (یادداشت مرحوم دهخدا).- ذبول دقی ؛ رنج باریک . رجوع به ذبول شود.
-
percusses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شگفت زده می شود، دق کردن، اهسته زدن به
-
percussing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سر و صدا، دق کردن، اهسته زدن به
-
percuss
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سر و صدا، دق کردن، اهسته زدن به
-
percussions
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کوسه ها، دق، ضربت، اسباب های ضربی مثل طبل و دنبک
-
rapper
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رپ، دق الباب کننده، صدای تقتق کننده
-
tappers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از بین بردن، دق الباب کننده، توپی گذار
-
tapper
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کتک زدن، دق الباب کننده، توپی گذار
-
percussion
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کوبه ای، دق، ضربت، اسباب های ضربی مثل طبل و دنبک
-
ذوق مرگ
واژهنامه آزاد
(مَ) از شادی فوق العاده مردن؛ متضادِ از غصه دق کردن.