کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دقیقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دقیقی
معنی
(دَ) [ ع . ] (ص نسب .) منسوب به دقیق ؛ آردفروش .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دقیقی
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ ع . ] (ص نسب .) منسوب به دقیق ؛ آردفروش .
-
دقیقی
لغتنامه دهخدا
دقیقی . [ دَ ] (اِخ ) ابومنصور محمدبن احمد. از شاعران بزرگ ایرانی در قرن چهارم هجری . مولد او را طوس ، بلخ ، سمرقند یا بخارا، و تاریخ وفاتش را در حدود سالهای 367 تا 370 هَ . ق . ضبط کرده اند. اگر از روی نسبت او بتوان قیاس کرد، ظاهراً خود او یا خانواد...
-
دقیقی
لغتنامه دهخدا
دقیقی . [ دَ ] (اِخ ) سلیمان بن نبین بن خلف بن عوض ، مشهور به تقی الدین .از ادیبان مصر در قرن ششم هجری است که به سال 613 هَ . ق . در قاهره درگذشت . او راست : اتفاق المبانی و افتراق المعانی ، در لغت . لباب الالباب ، در شرح الکتاب سیبویه . آلات الجهاد ...
-
دقیقی
لغتنامه دهخدا
دقیقی . [ دَ ] (اِخ ) لقب ابوالحسن حلوانی طبری . رجوع به ابوالحسن الدقیقی شود.
-
دقیقی
لغتنامه دهخدا
دقیقی . [ دَ ] (اِخ )علی بن عبیداﷲ دقیقی بغدادی ، مشهور به دقاق . رجوع به ابوالقاسم (علی بن ...) و علی (ابن عبیداﷲ...) شود.
-
دقیقی
لغتنامه دهخدا
دقیقی . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب است به دقیق به معنی آرد، که معامله ٔ آرد و آسیاب کردن آنرا میرساند. (از الانساب سمعانی ).
-
واژههای مشابه
-
علی دقیقی
لغتنامه دهخدا
علی دقیقی . [ ع َ ی ِ دَ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲ دقیقی بغدادی ، مشهور به دقاق و مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به ابوالقاسم (علی بن عبیداﷲ دقاق ) و علی (ابن عبیداﷲ...) شود.
-
جستوجو در متن
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) محمدبن احمد دقیقی مداح آل سامان و چغانیان . رجوع به دقیقی ... شود.
-
تگین
لغتنامه دهخدا
تگین . [ت َ / ت ِ ] (ترکی ، ص ، اِ) دلاور و بهادر توانا. (ناظم الاطباء). قهرمان . (از فهرست ولف ص 244) : دگر باره گفت ای بزرگان چین تگینان و شاهان و گردان چین . دقیقی .بکشت از تگینان لشکر بسی پذیره نیامد مر او را کسی . دقیقی .بکشت از تگینان من بی شما...
-
دین بهی
لغتنامه دهخدا
دین بهی . [ ن ِ ب ِ ] (اِخ ) آئین زردشتی . دین به . بهدینی : نگیرد ازو راه و دین بهی مر این دین به را نباشد رهی . دقیقی .بیاموز آیین دین بهی که بی دین نه خوبست شاهنشهی . دقیقی .پذیرفت پاکیزه دین بهی نهان گشت بیدادی و بیرهی . دقیقی .رجوع به بهدینی و ز...
-
vagueness
گنگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] وضعیتی که در آن یک واحد زبانی، معنای کاملاً مشخص و دقیقی ندارد و نسبی است
-
استبر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'estabr = ستبر: ◻︎ دو بازوش استبر و پشتش قوی / فروزان از او فرۀ خسروی (دقیقی: ۱۱۴).
-
الکتروکاردیوگراف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [فرانسوی: électrocardiographe] (پزشکی) 'elect[e(o)]rokardi-yog[e]rāf ثبت کردن فعالیتهای الکتریکی عضلۀ قلب بهوسیلۀ دستگاهی که گالوانومتر دقیقی دارد.