کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دف نواز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دف نواز
لغتنامه دهخدا
دف نواز. [ دَ ن َ ] (نف مرکب ) دف نوازنده . نوازنده ٔ دف . دایره زن . (ناظم الاطباء). دفالی : به خوش خوانی دف نواز تذروبه مرغوله ٔ زلف رقاص سرو. ملاطغرا (از آنندراج ).و رجوع به دف شود.
-
واژههای مشابه
-
دف زدن
لغتنامه دهخدا
دف زدن . [ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کوفتن بر دف . زدن بر دف تا آواز برآرد. نواختن دف : مطربانْشان از درون دف می زنندبحرها در شورشان کف می زنند. مولوی .دوام عیش تو بادا پس از هلاک عدوچنانکه پیش تو دف می زنند و خصم دفین . سعدی .تقلیس ؛ دف زدن و سرود کردن ...
-
دف ء
لغتنامه دهخدا
دف ء. [ دِف ْءْ ] (ع اِ) شدت گرما.(منتهی الارب ). نقیض شدت سرما. (از اقرب الموارد). ج ، أدفاء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || ناخوشی . (منتهی الارب ). || شیر و پشم و بچه ٔ ستور و مانند آن که نفع گیرند از وی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): و ا...
-
دف زن
لغتنامه دهخدا
دف زن . [ دَ زَ ] (نف مرکب ) دف زننده . دف کوبنده . نوازنده ٔ دف . آنکه از دف طبق اصول آوا برآورد. دفاف . صناج . (دهار) : یا رب ستدی ملک ز دست چو منی دادی به مخنثی نه مردی نه زنی از گردش روزگارمعلومم شدپیش تو چه دف زنی چه شمشیرزنی . (منسوب به لطفعلی ...
-
دف زنی
لغتنامه دهخدا
دف زنی . [ دَ زَ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل دف زن . رجوع به دف و دف زن شود.
-
دف ساز
لغتنامه دهخدا
دف ساز. [ دَ ] (نف مرکب ) دف سازنده . کسی که دف و طبل می سازد. (ناظم الاطباء). دفاف . (از منتهی الارب ). و رجوع به دف شود.
-
دف گر
لغتنامه دهخدا
دف گر. [ دَ گ َ ] (ص مرکب ) دفّاف . (از دهار).
-
چَنگ و دَف
فرهنگ گنجواژه
آلات موسیقی.
-
دف و چنگ
فرهنگ گنجواژه
آلت موسیقی، بزم.
-
دف و نی
فرهنگ گنجواژه
آلت موسیقی، بزم.
-
دَف و چنگ و غزل
فرهنگ گنجواژه
بزم.
-
جستوجو در متن
-
دفالی
لغتنامه دهخدا
دفالی . [ دَ ] (اِ) دف نواز. (آنندراج ).
-
نواز
لغتنامه دهخدا
نواز. [ ن َ ] (اِمص ) حاصل مصدر نواختن است . (یادداشت مؤلف ). نوازش . (برهان قاطع) (آنندراج ). نواختن . (اوبهی ) (برهان قاطع). دلجوئی . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). تسلی . (ناظم الاطباء). رجوع به نوازش و نواختن شود : ز کهتر پرستش ز مهتر نوازبداندیش ...