کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دفیله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دفیله
/defile/
معنی
۱. حرکت نمایشی مانکنها در سالن های نمایش لباس.
۲. [منسوخ] رژه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
parade
-
جستوجوی دقیق
-
دفیله
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ فر. ] (اِ.) رژه .
-
دفیله
لغتنامه دهخدا
دفیله . [ دِ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) عمل به رده رفتن و گذشتن گروهی از برابر کسی یا جمعی . عمل گذشتن سربازان ، ورزشکاران و پیشاهنگان از مقابل شاه ، هیئت دولت ، اولیای امور، فرماندهان و غیره . (فرهنگ فارسی معین ). رژه . (لغات فرهنگستان ).- دفیله رفتن ؛ گ...
-
دفیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: défilé] defile ۱. حرکت نمایشی مانکنها در سالن های نمایش لباس.۲. [منسوخ] رژه.
-
جستوجو در متن
-
رژه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹رجه› reže ۱. (نظامی) عبور صفهای مرتب سربازان از برابر پادشاه یا یکی از امرا و فرماندهان بزرگ ارتش؛ دفیله.۲. [قدیمی] رده؛ صف.
-
عرض دیدن
لغتنامه دهخدا
عرض دیدن . [ ع َ دی دَ ] (مص مرکب ) درعرف حال معنی موجودات گرفتن است . اعم از آنکه سپاه باشند یا چیز دیگر از نقد و جنس . (آنندراج ). || سان دیدن . رژه دیدن . دفیله گرفتن : چو پاس عصمت خود فرض می دیدسپاه ناز خود را عرض می دید.آصف خان جعفر (از آنندراج ...
-
رژه
لغتنامه دهخدا
رژه . [ رَ ژَ / ژِ ] (اِ) ریسمانی که بنایان براستی آن دیوار سازند. (ناظم الاطباء). ریسمانی که بنایان براستی آن دیوار سازند و آنرا رزه پهنا نیز گویند. (آنندراج ) (برهان ). امام . (نصاب الصبیان ). امام . زیج . ریسمان کار. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به رز...
-
عرض دادن
لغتنامه دهخدا
عرض دادن . [ ع َ دَ ] (مص مرکب ) نشان دادن . نمودن . ارائه دادن . به معرض نهادن : قریب صد و پنجاه هزار سوار لشکر سلطان عرض داده بودند بیرون پیاده که صدهزار دیگر بودند. (تاریخ سیستان ). نسختی که ... خود نبشته بود بر رای سلطان عرض داد. (تاریخ بیهقی ص 4...
-
عرض
لغتنامه دهخدا
عرض . [ ع َ ] (ع مص ) پیدا و آشکارا گردیدن . (از منتهی الارب ). ظاهر شدن و آشکار گردیدن ، در حالی که دوام نیابد. (از اقرب الموارد). || پیدا و ظاهر ساختن . (از منتهی الارب ). ظاهر کردن . (از اقرب الموارد). آشکارا کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زو...