کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دفو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دفو
لغتنامه دهخدا
دفو. [ دَف ْوْ ] (ع مص ) خسته را کشتن . (از منتهی الارب ). تمام بکردن خسته . (تاج المصادر بیهقی ). به انجام رسانیدن کشتن شخص مجروح . (از اقرب الموارد).
-
دفو
لغتنامه دهخدا
دفو. [ دُ ف ُ ] (اِخ ) دنیل . روزنامه نویس و نویسنده ٔ انگلیسی و مصنف داستان معروف روبنسون کروزوئه . وی در حدودسال 1660 م . در لندن متولد شد و پدرش قصاب بود. خودمردی معتمدبنفس و ساعی و دارای اعتقاد راسخ به مسؤولیت فردی و اخلاقی بار آمد. شعر «مرد انگ...
-
جستوجو در متن
-
دفی
لغتنامه دهخدا
دفی . [ دَف ْی ْ ] (ع مص ) خسته را کشتن . (از منتهی الارب ). دَفْو. و رجوع به دفو شود.
-
روزنامه
لغتنامه دهخدا
روزنامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) مرکب از روز+ نامه (نامک پهلوی )، معرب آن روزنامج و روزنامجه . بیرونی در الجماهر (ص 260) از قول ناخدای کشتی آرد: «و کتبتها فی الروزنامج باسمه » (نام مصله ٔ سرب را باسم شیخی که بطلب حاجتی نزد ناخدا آمده بود وی در روزن...