کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دفنوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دفنوک
/dafnuk/
معنی
۱. غاشیه؛ روپوش زین اسب؛ جناغ زین: ◻︎ از بزرگی که هستی ای خشنوک / چاکرت بر کتف نهد دفنوک (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۳۶).
۲. چماق.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دفنوک
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِ.) غاشیه ، زین پوش .
-
دفنوک
لغتنامه دهخدا
دفنوک . [ دَ / دَ ف َ ] (اِ) غاشیه و زین پوش . (برهان ). غاشیه که هنگام سواری چاکران بر دوش افکنده پیشاپیش اسپ خواجه ٔ خود روند، و چون فرودآید آنرا بر روی زین کشند. (آنندراج ) : کون چو دفنوک پاره پاره شده چاکرش بر کتف نهد دفنوک . منجیک .از بزرگی که ه...
-
دفنوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dafnuk ۱. غاشیه؛ روپوش زین اسب؛ جناغ زین: ◻︎ از بزرگی که هستی ای خشنوک / چاکرت بر کتف نهد دفنوک (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۳۶).۲. چماق.
-
جستوجو در متن
-
وفتوک
لغتنامه دهخدا
وفتوک . [ وَ ] (اِ) پوست ببر و یا پلنگ که بر بالای تخت و مسند می گسترند. (ناظم الاطباء). اما کلمه ظاهراً مصحف دفنوک است . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دفنوک شود.
-
خشتوک
لغتنامه دهخدا
خشتوک . [ خ َ / خ ُ] (ص ، اِ) بچه ٔ حرامزاده را گویند. (از برهان قاطع). مصحف خشوک . (یادداشت بخط مؤلف ). || مکار. (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ) : از بزرگی که هستی ای خشتوک چاکرت بر کتف نهد دفنوک .منجیک (از انجمن آرای ناصری ).
-
کتف
لغتنامه دهخدا
کتف . [ ک َ ت ِ / ک ِ / ک َ / ک َ ت َ ] (ع اِ) هویه . سُفت . شانه گاه . مِنکَب . (منتهی الارب ). سردوش و جایگاه شانه . (اوبهی ). کت . دوش . (ناظم الاطباء). شانه ٔ مردم . (غیاث اللغات ). ج ، کِتَفَة و اَکتاف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : کون چو دف...
-
چاکر
لغتنامه دهخدا
چاکر. [ ک َ / ک ِ ] (اِ) نوکر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). ملازم . (آنندراج ). خادم . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). خدمتکار. (ناظم الاطباء). مستخدم . گماشته . مزدور. اجیر. کسی که با گرفتن حقوق خدمت بدیگری کند. (فرهنگ نظام ) : کون چو دفنو...
-
پاره پاره
لغتنامه دهخدا
پاره پاره . [ رَ / رِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) به قطعات بسیار جدا و مقسّم شده . بسیار جای از هم دریده . پاره پار. پارپار. ریش ریش . تکّه تکّه . ممزوق . ممزّق . پارچه پارچه . شاخ شاخ . لت لت . لخت لخت . جذاذ. قطعه قطعه . از همه جا دریده : کون چودفنوک پاره ...
-
غاشیه
لغتنامه دهخدا
غاشیه . [ ی َ ] (ع اِ) زین پوش . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات حسن خطیب ). پوشش زین . (منتهی الارب ). پرند. ج ، غواشی . جناغ . (تفلیسی ). دفنوک . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). || جامه ٔ نگارین یا ساده بوده است که چون بزرگ...
-
آک
لغتنامه دهخدا
آک . (اِ) بعض فرهنگ نویسان ما این صورت را آورده و بدان معنی آسیب ، آفت ، عاهت ، عیب ، عار و آهو و زشتی داده اند. و در کلمه ٔ ده آک ، صورتی از ضحّاک نیز می آورند که چون ضحّاک صاحب ده عیب : زشتی ، کوتاهی ، بیدادگری ، بیشرمی ، بسیارخواری ، بدزبانی ، درو...
-
نهادن
لغتنامه دهخدا
نهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ](مص ) گذاشتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی را در جائی گذاشتن . (فرهنگ فارسی معین ). قرار دادن . (ناظم الاطباء). هشتن : لادرا بر بنای محکم نه که نگهدار لاد بن لاد است . فرالاوی .چون سپرم نه میان بزم و نوروزدر مه بهمن بیار و...