کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دفعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
excretory
دفعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] مربوط به دفع
-
دفعی
لغتنامه دهخدا
دفعی . [ دَ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) ناگهانی . یکبارگی . در این زمان . فی الفور. فوراً. فی الحال . (ناظم الاطباء). مقابل تدریجی . غیرتدریجی . || بار دیگر. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
excretion 2, excrement
مادۀ دفعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] مادۀ زائد دگرگشتی که از یاختهها یا موجودات زنده خارج میشود
-
co-disposal
همدفعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] دفع دو یا چند نوع پسماند در یک مکان
-
واژههای همآوا
-
دفآی
لغتنامه دهخدا
دفآی . [ دَف ْ ] (ع ص ) مؤنث دفآن ، یعنی زن جامه ٔ گرم پوشیده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زن خیمه نشین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مؤنث أدفاء است یعنی زنی که کاهلش بر سینه اش مشرف و خمیده باشد. (از اقرب الموارد). زن کوژپشت . (ناظ...
-
دفئی
لغتنامه دهخدا
دفئی . [ دَ ف َ ئی ی ] (ع اِ) باران آخر بهار. (منتهی الارب ). باران که بعد از بهار و پیش از تابستان بارد. (از اقرب الموارد). و اول دفئی «نوء» جبهه است و آن منزل دهم از منازل قمر باشد و آخر آن «صرفه » است که منزل دوازدهم باشد. (از اقرب الموارد) (منتهی...
-
جستوجو در متن
-
follicles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فولیکولها، برگه، کیسه یا غده وچک ترشحی یا دفعی
-
follicle
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فولیکول، برگه، کیسه یا غده وچک ترشحی یا دفعی
-
glandular
غدهدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی نوعی کرک ترشحی یا دفعی که معمولاً یک یاختۀ غدهای رأسی دارد
-
هل دادن
لغتنامه دهخدا
هل دادن . [ هَُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، با فشاری دفعی چیزی را یا کسی را افکندن . (یادداشت مؤلف ). به سویی راندن . تنه زدن .
-
جفت
فرهنگ فارسی معین
(جُ) (اِ.) عضوی عروقی که در هنگام بارداری ، از طریق بند ناف مواد لازم را به جنین رسانده و مواد دفعی را می گیرد.
-
شکم روش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . رَ وِ) (اِمر.) دفع مواد دفعی از روده به صورت مایع و مخلوط با ترشحات نسج پوششی روده به دفعات زیاد در شبانه - روز.