کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دفتر ثبت هواگَرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
aircraft log
دفتر ثبت هواگَرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] دفتر یا دفترهایی که در آن عملکرد کلی هواگَرد در تمام طول عمر آن، شامل ساعت پرواز و گزارشهای بازرسی و تعمیرات، ثبت میشود
-
واژههای مشابه
-
عزب دفتر
لغتنامه دهخدا
عزب دفتر. [ ع َ زَ دَ ف َ ] (اِ مرکب ) محرر و نویسنده ٔ دفتر، و آنکه در دفتر محاسبات شغل مخصوصی ندارد. (ناظم الاطباء). کلمه ٔ عزب در اینجا اصلش همان کلمه ٔ عربی است که به ترکی عثمانی رفته و بمعنی تازه کار و شاگرد و شبیه آن بکار برده اند در نظام ، و س...
-
دفتر خاطرات
فرهنگ واژههای سره
دفتر یادبود، دفتر یادما نها
-
office of posting, office of mailing, bureau de dépôt (fr.), bureau dorigine (fr.)
دفتر قبول
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات - پست] دفتر پُستیای که در آن پذیرش مرسولات انجام میشود که نخستین مرحله از مراحل چهارگانۀ پُستی شامل قبول، تجزیه و آمادهسازی، ارسال و حملونقل و توزیع است
-
agency 2
دفتر نمایندگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مشترک حملونقل] بنگاه یا دفتری که بهعنوان نمایندۀ یک شرکت عمل کند متـ . نمایندگی * مصوب فرهنگستان اول
-
دفتر پرداختن
لغتنامه دهخدا
دفتر پرداختن . [ دَ ت َ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) ترتیب دادن دفتر. دفتر ساختن . || تألیف کردن . تصنیف کردن . || دیوان شعر ترتیب دادن .
-
دفتر ساختن
لغتنامه دهخدا
دفتر ساختن . [دَ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) ترتیب دادن دفتر : ور شمار فضل او را دفتری سازد کسی هر چه قانون شمار است اندر آن دفتر شود.فرخی .
-
دفتر سال
لغتنامه دهخدا
دفتر سال . [ دَ ت َ رِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تقویم . (التفهیم ص 273).
-
دفتر کردن
لغتنامه دهخدا
دفتر کردن . [ دَ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) طومار کردن . در فهرست مندرج کردن . (ناظم الاطباء). دفتر ترتیب دادن . نوشتن . کتاب ساختن . تحریر کردن : چون مناقب نامه ٔ آل نبی دفتر کنندنام او چون فاتحه آغازآن دفتر سزد.سوزنی .
-
کاغذ دفتر
لغتنامه دهخدا
کاغذ دفتر. [ غ َ ذِ دَ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاغذی که محرران دفتر حساب بر آن نویسند و آن را به اصطلاح ارباب دفاتر هندوستان فرد گویند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- کاغذ دفتر شکستن ؛ کنایه از تراشیدن کاغذ مذکور به اندازه ٔ قالب آن بود. (آنندرا...
-
امین دفتر
لغتنامه دهخدا
امین دفتر. [ اَ دَ ت َ ] (اِ مرکب ) از القاب دوره ٔ قاجاری بود. رجوع به فهرست اعلام تاریخ اجتماعی و اداری دوره ٔ قاجاریه تألیف مستوفی چ 2 ج 1 شود.
-
دفتر الصکوک
دیکشنری عربی به فارسی
دفترچه چک (بانک)
-
دفتر الملاحظات
دیکشنری عربی به فارسی
کتابچه يادداشت , دفتر يادداشت , دفتر تکاليف درسي
-
دفتر یادداشت
دیکشنری فارسی به عربی
دفتر الملاحظات