کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دعوی … کرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اصحاب دعوی
لغتنامه دهخدا
اصحاب دعوی . [ اَ ب ِ دَ وا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از مدعی بیمعنی است . (انجمن آرای ناصری ). || در تداول امروز، مدعیان . صاحبان دعوی .
-
دعوی قضایی
دیکشنری فارسی به عربی
مقاضاة
-
طرف دعوی
دیکشنری فارسی به عربی
مشارع
-
دعوی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
شجار , قاض , مزعوم ، اِدَّعاءٌ
-
طرح دعوی در دادگاه
دیکشنری فارسی به عربی
دعوي
-
طرح دعوی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
قاض
-
جستوجو در متن
-
اِدَّعي بـ
دیکشنری عربی به فارسی
ادعا کرد که , مدعي (مالکيت) … شد , دعوي … کرد , تظاهر به … کرد
-
pretended
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تظاهر کرد، وانمود کردن، بخود بستن، دعوی کردن
-
litigated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شکایت کرد، تعقیب قانونی کردن، طرح دعوی کردن، مرافعه کردن
-
sued
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شکایت کرد، تعقیب کردن، تقاضا کردن، تعقیب قانونی کردن، دعوی کردن
-
فدید
لغتنامه دهخدا
فدید. [ ف َ ] (اِخ ) موضعی است به حوران ، و از آن موضع است سعیدبن خالد عثمانی که در زمان مأمون دعوی خلافت کرد. (منتهی الارب ).
-
مجلس افروز کردن
لغتنامه دهخدا
مجلس افروزکردن . [ م َ ل ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مجلس افروزی کردن . روشن و منور کردن مجلس و محفل : شبی کآسمان مجلس افروز کردشب از روشنی دعوی روز کرد. نظامی .و رجوع به ماده ٔ بعدو مجلس افروز شود.
-
ادونیاه
لغتنامه دهخدا
ادونیاه . [ اَ ] (اِخ ) (یهوه خدای من است ) وی پسر چهارمین داود از حجیث بود و پس از وفات چلیاب پسر داود قصد سلطنت کرد و حال آنکه سلیمان از جانب خدابپادشاهی برگزیده شده بود، و داود هنوز در حیات بودکه ادونیاه بدستیاری یوآب و ابی یاثار و دیگران آشکارا د...
-
ابوالغیث
لغتنامه دهخدا
ابوالغیث . [ اَ بُل ْ غ َ ] (اِخ ) قشاش . مردی از اکابر علم بتونس . وی پس از آموختن علوم مختلف بتدریس و افادت مشغول بود و ناگاهان خویشتن را بدیوانگی زد و بصحراها و کوهها متواری گشت و به همان حال سفری بحجاز کرد و یک سال مجاور مدینه شد و سپس به تونس با...
-
شیری کردن
لغتنامه دهخدا
شیری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شیر بودن . دعوی شیری کردن . خود را شیر بیشه قلمداد کردن : مرا دعوی چه باید کرد شیری که آهویی کند بر من دلیری . نظامی .|| دلیری کردن . شجاعت و دلاوری نمودن . (یادداشت مؤلف ) : بکن شیری آنجا که شیری سزد. فردوسی (ازامث...