کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دعت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دعت
/da'at/
معنی
آرامش و آسایش و فراخی زندگی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دعت
فرهنگ فارسی معین
(دَ عَّ) [ ع . دعة ] (اِ.) 1 - سکینه ، راحت ،خفض عیش . 2 - سکون نفس در وقت حرکت شهوت و مالک زمام خویش بودن .
-
دعت
لغتنامه دهخدا
دعت . [ دَ ] (ع مص ) سخت راندن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
دعت
لغتنامه دهخدا
دعت . [ دَ ع َ ] (ع اِمص ) دعة. راحت و تن آسانی . (غیاث ) (آنندراج ). سکینه . راحت . خفض عیش . و رجوع به دعة شود : هنگام دعت و آسایش و روزگار ذخیرت و غنیمت است . (سندبادنامه ص 163). قاآن در آن سال که دعت حیات را وداع خواست کرد... (جهانگشای جوینی ). |...
-
دعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: دعة] [قدیمی] da'at آرامش و آسایش و فراخی زندگی.
-
واژههای همآوا
-
دعة
لغتنامه دهخدا
دعة. [ دَ ع َ ] (ع اِمص ) اسم است از وَداعة، وتاء آن عوض واو است . (از اقرب الموارد). || راحت . تن آسانی . || فراخی زندگانی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سکینه و آرامش . (از اقرب الموارد). دعت . و رجوع به دعت شود.
-
دعة
لغتنامه دهخدا
دعة. [ دَ ع َ ] (ع مص ) آرمیده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). تن آسان و فراخ زندگانی گردیدن و راحت و آرام گرفتن . (از منتهی الارب ). وَداعة. و رجوع به وداعة شود.
-
دات
لغتنامه دهخدا
دات . [ ت َ ] (اِ) در فرس هخامنشی و اوستا به معنی قانون است و همین کلمه است که در فارسی «داد» گردیده است . (فرهنگ ایران باستان ج 1 ص 57).
-
جستوجو در متن
-
دعة
لغتنامه دهخدا
دعة. [ دَ ع َ ] (ع اِمص ) اسم است از وَداعة، وتاء آن عوض واو است . (از اقرب الموارد). || راحت . تن آسانی . || فراخی زندگانی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سکینه و آرامش . (از اقرب الموارد). دعت . و رجوع به دعت شود.
-
ذنب
لغتنامه دهخدا
ذنب . [ ذَمْب ْ ] (ع اِ) اثم . جُرم . عصیان . خطا. معصیت . گناه . جناح . وزر. مأثم . بزه . ناشایست . هر کار که کردن آن روا نباشد. کار که کردن آن ناروا باشد. و جرجانی در تعریفات گوید: الذنب ، ما یحجبک عن اﷲتعالی . و فی الحدیث : التائب من الذنب کما لا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی البتی الکاتب . مکنی به ابوالحسن . هنگامی که القادر باﷲدر بطیحه اقامت داشت احمدبن علی کاتبی وی میکرد و آنگاه که بخلافت رسید ازجانب خلیفه قادرباﷲ نامه به بهاء الدوله نوشت وی حافظ و قرآن خوان و خوش محاوره و خوش طبع و صاحب...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) الاخیلیة بنت عبداﷲبن الرحال بن شداد الاخیلیة یا رحّالة. از شاعرات مولدات عرب صدر اسلام است و او را دیوانی است مشروح . توبةبن الحمیر دلباخته ٔ او بود و درباره ٔ وی شعر میگفت و او را از پدرش خواستگاری کرد.پدر امتناع ورزید و دخت...
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) خازن . عبداﷲبن احمد شاعر و مترسل شهیر اصفهانی . او از خواص صاحب بن عباد و برکشیدگان اوست . در ریعان شباب خازنی کتب خانه ٔ صاحب داشت . و بعلت زلتی ناشی از جهالت و کم تجربگی جوانی ، صفای لطف صاحب نسبت بدو بکدورت بد...
-
راندن
لغتنامه دهخدا
راندن . [ دَ ] (مص ) دور کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف ). طرد کردن . دور داشتن از نزد خود. رد کردن . بدر کردن . بیرون کردن و خارج کردن . (ناظم الاطباء). اخراج کردن . دور کردن کسی را از جایی . (...