کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دعای پیش از غذا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دعای پیش از غذا
دیکشنری فارسی به عربی
مبارکة
-
واژههای مشابه
-
دعای شب
دیکشنری فارسی به عربی
سحر
-
دعای خیر
دیکشنری فارسی به عربی
مبارکة
-
دعای اختتام
دیکشنری فارسی به عربی
مبارکة
-
دعای فیض و برکت
دیکشنری فارسی به عربی
نعمة
-
جستوجو در متن
-
مشهي
دیکشنری عربی به فارسی
نوشابه ء الکلي که بعنوان محرک اشتها قبل از غذا مي نوشند , غذا يا اشاميدني اشتهااور قبل از غذا , پيش غذا
-
کلاگر
لغتنامه دهخدا
کلاگر. [ ک َ گ َ ] (اِ) قسمی از غذا. || هرچه به غذا مزه دهد مانند ادویه و عسل . || هرچه رنگ را تیره نماید مانند سرکه . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
تبریک
لغتنامه دهخدا
تبریک . [ ت َ ] (ع مص ) فروخفتن شتر. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || در غذا و بر غذا دعا کردن ببرکت . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). دعا کردن کسی را به برکت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)...
-
فوضي
دیکشنری عربی به فارسی
تيمارستان , ديوانه , وابسته به ديوانه ها يا ديوانه خانه , هرج ومرج , بي نظمي کامل , شلوغي , اشفتگي , صداهاي ناهنجار دراوردن , درهم ريختن , درهم ريختگي , درهم وبرهمي , اغتشاش , بي نظمي , درهم و برهمي , اختلا ل , بي ترتيبي , کسالت , برهم زدن , مختل کرد...
-
غرف
لغتنامه دهخدا
غرف . [ غ َ ] (ع اِ) درختی که به وی پوست پیرایند. (منتهی الارب ). پوست غرفی مأخوذ از آن است . (از معجم البلدان ). آنچه بدان پوست پیرایند. (از اقرب الموارد). غَرَف . (اقرب الموارد). || (مص ) پوست به غرف پیراستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پوست بتراش...
-
blessing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برکت، نعمت، موهبت، دعای خیر، نعمت خدا داده، دعای پیش از غذا
-
گساردن
لغتنامه دهخدا
گساردن . [ گ ُ دَ ] (مص ) گذاشتن . نهادن : چه گفت نرگس گفت ای ز چشم دلبر دورغم دو چشمش بر چشمهای من بگسار. فرخی . || گذراندن . طی کردن . سپری کردن : کار آنچنان که آید بگذارم عمر آنچنان که باید بگسارم . مسعودسعد. || در میان نهادن . طرح کردن اندوه یا چ...
-
foredoom
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیش غذا، سرنوشت، تقدیر، محکومیت قبلی، از پیش مقدر یا محکوم کردن