کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دعای شب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دعای شب
دیکشنری فارسی به عربی
سحر
-
واژههای مشابه
-
دعای خیر
دیکشنری فارسی به عربی
مبارکة
-
دعای اختتام
دیکشنری فارسی به عربی
مبارکة
-
دعای فیض و برکت
دیکشنری فارسی به عربی
نعمة
-
دعای پیش از غذا
دیکشنری فارسی به عربی
مبارکة
-
جستوجو در متن
-
vigil
دیکشنری انگلیسی به فارسی
احتیاط، شب زنده داری، بیخوابی، احیا، دعای شب
-
شامگاه
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - هنگام شب ، سرشب . 2 - مراسم دعای غروب در سربازخانه ها.
-
شب
لغتنامه دهخدا
شب . [ ش َ ] (اِ، ق ) مدت فاصله ٔ از غروب آفتاب تا طلوع صبح صادق . (از فرهنگ نظام ). لیل . (برهان قاطع) (بهار عجم ) (آنندراج ). قرار داشتن قسمتی ازکره ٔ زمین است در تاریکی سایه ٔ زمین وقتی که آفتاب زیر افق پنهان باشد. (از التفهیم ). مقابل روز. مدت زم...
-
نیم شبی
لغتنامه دهخدا
نیم شبی . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به نیم شب . (یادداشت مؤلف ). آنچه در نیم شب وقوع یابد. (فرهنگ فارسی معین ). مربوط به نیم شب . در دل شب . در نصف شب : دلا بسوز که سوز تو کارها بکنددعای نیم شبی دفع صد بلا بکند. حافظ.بیار می که چو حافظ مدامم استظهاربه...
-
تیره شب
لغتنامه دهخدا
تیره شب . [ رَ / رِ ش َ ](اِ مرکب ) شب تاریک . شب ظلمانی و سیاه : چراغی است مر تیره شب را بسیچ ببد تا توانی تو هرگز مپیچ . فردوسی .وگر گوسفندی برند از رمه به تیره شب و روزگار دمه . فردوسی .دوبهره چو از تیره شب درگذشت ز جوش سواران بجوشید دشت . فردوسی ...
-
سحر
دیکشنری عربی به فارسی
افسون , طلسم , فريبندگي , دلربايي , سحر , افسون کردن , مسحور کردن , فريفتن , شيفتن , فريبا , فريبنده , مليح , دلربا , جادو , شيدايي , جذبه , وسيله تطميع , طعمه يا چيز جالبي که سبب عطف توجه ديگري شود , گول زنک , فريب , تطميع , بوسيله تطميع بدام انداخت...
-
اخراجات
لغتنامه دهخدا
اخراجات . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اخراج . || وجه معاش . وجه گذران : گفت [ عابد ] همه شب در مناجات و سحر در دعای حاجات و همه روز در بند اخراجات . (گلستان ). || آنچه از شهر و یا مملکتی از مال التجاره و جز آن بیرون برند. صادرات .
-
نیم شبان
لغتنامه دهخدا
نیم شبان . [ ش َ ] (اِ مرکب ،ق مرکب ) نیم شب . هنگام نیم شب . در دل شب : آسمان از ستاره نیم شبان به چه ماند به پشت سنگی سار. کسائی .حاکم در جلوه ٔ خوبان به روزنیم شبان محتسب اندر شراب . ناصرخسرو.این شب دین است نباشد شگفت نیم شبان بانگ و فغان کلاب . ن...