کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دظ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عبدالظاهر
لغتنامه دهخدا
عبدالظاهر. [ ع َ دُظْ ظا هَِ ] (اِخ ) ابن فضل معروف به ابن العجمی . وی از وزراء فاطمیان مصر و ملقب به خلیل امیرالمؤمنین بود. چند بار وزارت یافت سرانجام به دست تاج الملوک به سال 465 هَ . ق . به قاهره کشته شد. (از الاعلام زرکلی ).
-
ابن عبدالظاهر
لغتنامه دهخدا
ابن عبدالظاهر. [ اِ ن ُ ع َ دِظْ ظا هَِ ] (اِخ ) محیی الدین ابوالفضل عبداﷲبن رشیدبن ابومحمد عبدالظاهربن نشوان . کاتب ملک ظاهر بیبروس و منصور قلاون و اشرف خلیل ، از ممالیک بحری بود. مولد او در 620 هَ .ق .و وفات به 692 بوده است . از کتب اوست : الروضة ا...
-
داود الظاهری
لغتنامه دهخدا
داود الظاهری . [وو دُظْ ظا هَِ ری ی ] (اِخ ) ابن علی بن خلف اصفهانی مکنی به ابوسلیمان از مشاهیر علماء اتقیاست نیاکانش از اصفهانند اما در کوفه به سال 202 هَ . ق . بزاده است و به سال 270 در بغداد درگذشته و از جانبداران استوار و پابرجای امام شافعی بوده ...
-
دریدن
لغتنامه دهخدا
دریدن . [ دَ دَ ] (مص ) لازم و متعدی هر دو آید، و بیش از همین یک مصدر برای فعل آن نیامده است ؛ لازم چون : جامه بدرید، دلو بدرید یعنی دریده و پاره شد، متعدی چون : نامه ٔ او بدرید یعنی پاره کرد. (یادداشت مرحوم دهخدا).الف - در معنی متعدی : پاره کردن . (...
-
راندن
لغتنامه دهخدا
راندن . [ دَ ] (مص ) دور کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف ). طرد کردن . دور داشتن از نزد خود. رد کردن . بدر کردن . بیرون کردن و خارج کردن . (ناظم الاطباء). اخراج کردن . دور کردن کسی را از جایی . (...