کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دشک
/dašk/
معنی
رشتۀ تابیده که برای دوختن چیزی به سوزن بکشند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
fiber, fibre
-
جستوجوی دقیق
-
دشک
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِ.) 1 - رشتة تابیده که بر سوزن کشند. 2 - ریسمان خام .
-
دشک
لغتنامه دهخدا
دشک . [ دَ / دِ / دُ ] (ترکی ، اِ) رشته ٔ تابیده که بر سوزن کشند. (از برهان ). رشته ٔ تابیده ای که به سوزن کشند و خیاطی کنند. (ناظم الاطباء). || ریسمان خام . دشگ . (برهان ).
-
دشک
لغتنامه دهخدا
دشک . [ دُ ش َ ] (ترکی ، اِ) تلفظی از تشک در تداول عامه . تشک . توشک . برخوابه . شادگونه . نهالی . پنبه یا پشم آکندی که خواب بر وی کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : دشک و بالش و درون مبلها همه از هوا پر شده بود. (سایه روشن صادق هدایت ص 14).
-
دشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دسک، دسه› [قدیمی] dašk رشتۀ تابیده که برای دوختن چیزی به سوزن بکشند.
-
واژههای مشابه
-
دشک پرقو
لهجه و گویش تهرانی
رختخواب راحت و اشرافی
-
لحاف دُشک
لهجه و گویش تهرانی
بستر
-
دِشک،دِشکه،دُشکه،دُشکی
لهجه و گویش تهرانی
کلاف نخ،نخ کلفت ،نخ دوزندگی، نخ خیاطی،ریسمان خام.
-
جستوجو در متن
-
دشگ
لغتنامه دهخدا
دشگ . [ دَ / دِ / دُ ] (اِ) دشک . (از برهان ). رجوع به دشک شود.
-
دشمک
لغتنامه دهخدا
دشمک . [ دَ م َ ] (اِ) رشته ٔ سوزن . (آنندراج ). دشک . و رجوع به دشک شود.
-
دشکچه
لغتنامه دهخدا
دشکچه . [ دُ ش َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) تصغیر دشک . دشک خرد. دشک کوچک . تشکچه . توشکچه . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به تشکچه شود.
-
دسک
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِ.) = دشک . دسه : رشته و ریسمان تابیده .
-
دسک
لغتنامه دهخدا
دسک . [ دَ ] (اِ) رشته و ریسمان تابیده را گویند که بر سوزن می کشند. (برهان ) (آنندراج ). رشته ٔ جامه دوختن . (شرفنامه ٔ منیری ). دسه . دشک . و رجوع به دسه و دشک شود.
-
دسه
لغتنامه دهخدا
دسه . [ دَ س َ / س ِ ] (اِ) تتمه ٔ ریسمان و ابریشمی باشد که به عرض کار در نورد بماند چون جولاهه جامه ٔبافته را از آن ببرد. (برهان ) (آنندراج ). دسک . دشک . || گلوله ٔ ریسمانی . (برهان ) (آنندراج ).