کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دشوار گشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
استعراز
لغتنامه دهخدا
استعراز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دشوار شدن . دشوار گردیدن . || درشت شدن . سخت گردیدن . سخت گشتن . منقبض و ترنجیده گشتن . (منتهی الارب ).
-
سهل شدن
واژگان مترادف و متضاد
آسان شدن، میسر گشتن، ساده شدن ≠ سخت شدن، مشکلشدن، دشوار شدن
-
اعصان
لغتنامه دهخدا
اعصان . [ اِ ] (ع مص ) کج گردیدن و دشوار گشتن کار: اعصن الامر اعصاناً؛ کج گردید و... (منتهی الارب ). کج گردیدن و دشوار گشتن کار. (آنندراج ). سخت و ناهموار گشتن کار. (از اقرب الموارد). || سخت گرفتن و ستهیدن بر غریم : اعصن الرجل ؛ شدد علی غریمه و تمککه...
-
مشکل گشایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] moškelgošāy(')i آسان کردن مشکلات و مسلط گشتن بر کارهای دشوار.
-
اعکال
لغتنامه دهخدا
اعکال . [ اِ ] (ع مص ) مشتبه و دشوار گشتن کار و سخن بر کسی ، یقال : اعکل علی َّ الخبر؛ ای اشکل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مشتبه و دشوار گشتن کار و سخن بر کسی . (آنندراج ). ملتبس و مشتبه شدن امری . (از اقرب الموارد). || بستن زانوی شتر. (منتهی ال...
-
مشکل شدن
واژگان مترادف و متضاد
سختشدن، دشوار شدن، پیچیده شدن، بغرنج شدن، غامض شدن، شاق شدن، مغلق شدن، حاد شدن ≠ ساده گشتن، سهل شدن، آسان شدن
-
نکر
فرهنگ فارسی معین
(نُ کَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) زیرک گردیدن . 2 - دشوار گشتن . 3 - (ص .) در فارسی ، مشخص ، معین .
-
فقامة
لغتنامه دهخدا
فقامة. [ ف َ م َ ] (ع مص ) بزرگ گردیدن کار و دشوار گشتن . (منتهی الارب ).
-
فقوم
لغتنامه دهخدا
فقوم . [ ف ُ ] (ع مص ) دشوار شدن کار و سترگ گشتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
استعسار
لغتنامه دهخدا
استعسار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سخت و استوار گردیدن . || دشوار گشتن کار. دشوار گردیدن کار. || دشواری خواستن . (منتهی الارب ): استعسره ؛ طلب معسوره . (تاج العروس ). || ملتوی و بیکار نشستن . (منتهی الارب ).
-
بدخوار
لغتنامه دهخدا
بدخوار. [ ب َ خوا / خا ] (ص مرکب ) مشکل . دشوار. سخت . (یادداشت مؤلف ).- بدخوار گشتن ؛ دشوار و سخت شدن : یکی کار بد خوار و دشوار گشت ابا کرد کشورهمه یار گشت .فردوسی .
-
حاد شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. وخیمشدن، خطیر شدن، خطرناک شدن، بحرانی شدن ۲. شدت یافتن، شدید شدن ۳. بغرنج شدن، پیچیده شدن، غامض شدن ۴. دشوار گشتن، مشکل شدن
-
تنگ گشتن
لغتنامه دهخدا
تنگ گشتن . [ ت َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) تنگ شدن . کم وسعت گردیدن . ضیق گشتن . مقابل فراخ شدن : هنوزت نگشته ست گهواره تنگ چگونه کشی از بر باره تنگ ؟ اسدی .این همه کارهای پهن و درازتنگ و کوته به یک نفس گردد. خاقانی . || سخت و دشوار گشتن . تنگ شدن . در مض...
-
دیر گشتن
لغتنامه دهخدا
دیر گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) به طول انجامیدن . به درازا کشیدن . طول کشیدن : که این کار ما دیر و دشوار گشت سخنها ز اندازه اندر گذشت . فردوسی .این سخن پایان ندارد گشت دیرگوش کن تو قصه ٔ خرگوش و شیر.مولوی .
-
ایعار
لغتنامه دهخدا
ایعار.(ع مص ) (از «وع ر») دشوار گشتن راه بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بجای دشخوار رسانیدن . || به دشواری افتادن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || کم مال گردیدن . || کم نمودن چیزی را. || دشوار یافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ...