کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دشوار شد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دشوار شد
دیکشنری فارسی به عربی
استفحل
-
واژههای مشابه
-
دشوار آمدن
لغتنامه دهخدا
دشوار آمدن . [ دُش ْ م َ دَ ] (مص مرکب ) گران آمدن . ناگوار آمدن . خوش نیامدن . شق . مشقة. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) : برادر ما را برکشید وبراستای وی نیکوئیها فرمود... تا ما را دشوار آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 214). دارم نصیحتی چند اما اندیشم که دش...
-
دشوار افتادن
لغتنامه دهخدا
دشوار افتادن . [ دُش ْ اُ دَ] (مص مرکب ) دشوار آمدن . رجوع به دشوار آمدن شود.- امثال :هر که آسان گیرد دشوار افتد . (امثال و حکم ).
-
دشوار ساختن
لغتنامه دهخدا
دشوار ساختن . [ دُش ْ ت َ ] (مص مرکب ) دشوار کردن . سخت کردن . مشکل کردن :تمعیص ؛ دشوار ساختن کار بر کسی . (از منتهی الارب ).
-
دشوار کردن
لغتنامه دهخدا
دشوار کردن . [ دُش ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سخت کردن . مشکل کردن . مقابل خوار و آسان کردن . اًمعاض . تعزیز. تعسیر. تلعص . (از منتهی الارب ) : به یک اشاره و یک لفظ او شود آسان هر آنچه دهر بر آزادگان کند دشوار. میرمعزی (از آنندراج ).أشصب اﷲ عیشه ؛ دشوار ...
-
دشوار گردیدن
لغتنامه دهخدا
دشوار گردیدن . [ دُش ْ گ َدی دَ ] (مص مرکب ) دشوار شدن . سخت گردیدن . دشوار گشتن . استعراز. تسأسؤ. تعرز. تعسر. تعکش . کبد. عسارة. عسر. عضل . عوز. معض . (از منتهی الارب ) : گشاید بند چون دشوار گرددبخندد شمع چون بیمار گردد. ؟ (از امثال و حکم ).و رجوع...
-
دشوار گرفتن
لغتنامه دهخدا
دشوار گرفتن . [ دُش ْ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) سخت گرفتن . سختگیری کردن : کار دنیا که تو دشوارگرفتی بر خودگر تو بر خویشتن آسان کنی آسان گردد. کمال اسماعیل .خوار و دشوار جهان چون پی هم میگذردگر تو دشوار نگیری همه کار آسان است . اثیر اومانی (از امثال و ...
-
دشوار گشتن
لغتنامه دهخدا
دشوار گشتن . [ دُش ْ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) دشوار گردیدن . سخت شدن . طَم ّ. (از منتهی الارب ) : یکی کار بد خوار و دشوار گشت ابا گرد کشور همه یار گشت . فردوسی .اًغصان ؛ کج گردیدن و دشوار گشتن کار. (از منتهی الارب ). و رجوع به دشوار گردیدن شود.
-
کار دشوار
لغتنامه دهخدا
کار دشوار. [ رِ دُش ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کار سخت . عمل مشکل . امرٌ عُضال . (منتهی الارب ). فَظیع. (دهار). کَلوف . ضَرّاء. کوفان ، کُوِّفان . (منتهی الارب ).
-
وضعیت دشوار
دیکشنری فارسی به عربی
مخلل
-
وضع دشوار
دیکشنری فارسی به عربی
معضلة
-
پرسش دشوار
دیکشنری فارسی به عربی
متکلف
-
مسأله دشوار
دیکشنری فارسی به عربی
أُحجِية
-
سنگین و دشوار
فرهنگ گنجواژه
مُشکِل.