کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دشنام ده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دشنام و اهانت
فرهنگ گنجواژه
توهین.
-
دشنام و بدسری
فرهنگ گنجواژه
توهین و تحقیر.
-
دشنام و سَخَط
فرهنگ گنجواژه
بد و بیراه.
-
دشنام و ناسزا
فرهنگ گنجواژه
اهانت.
-
دعا و دشنام
فرهنگ گنجواژه
متضاد.
-
جستوجو در متن
-
چغاز
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (ص .) زنِ بی حیا و دشنام ده .
-
چغاز
لغتنامه دهخدا
چغاز. [ چ َ ] (ص ) زنی را گویند که دشنام ده و سلیطه و بی حیا باشد. (برهان ). زن بدزبان و سلیطه . (انجمن آرا) (آنندراج ). زن دشنام ده بی حیای سلیطه را گویند. (جهانگیری ). زن فحاش و دشنام ده و سلیطه و بی حیا. (ناظم الاطباء). زن بی حیای دشنام ده و سلیطه...
-
غده سر
لغتنامه دهخدا
غده سر. [ غ َ دَ / دِ س َ ] (اِ مرکب ) آی غده سر. دشنام یا نفرین است که مردم قزوین به اطفال دارای ده سال به بالاکنند: آی غده سر! و بی آی هیچوقت گفته نشود، و در ترکی آذری به این معنی گده یا آی گده به کار برند. کلمه ٔدشنام گونه ای است که پسران از 9 تا ...
-
جواب گفتن
لغتنامه دهخدا
جواب گفتن . [ ج َگ ُ ت َ ] (مص مرکب ) پاسخ دادن . استجابت : طبایع را چو دانستی سوءالم را جوابی گوچرا ضدان یکدیگر مراد از یکدگر دارد؟ ناصرخسرو.یا جواب من بگو یا داد ده یا مرا اسباب شادی یاد ده . مولوی .جوابم گوی جان من بهر تلخی که میخواهی که دشنام از ...
-
چغانه زدن
لغتنامه دهخدا
چغانه زدن . [ چ َ ن َ / ن ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) زدن سازی بنام چغانه . ساز زدن : گهی رباب زنی گاه بربط وگه چنگ گهی چغانه و طنبور و بربط و عنقا. فرخی .مرابچوب چغانه بزن چغانه مزن مرا معاینه دشنام ده سرود مگوی . وفائی .و رجوع به چغانه شود. || پرده و نغمه...
-
گفت و شنید
لغتنامه دهخدا
گفت و شنید. [ گ ُ ت ُ ش َ / ش ِ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) گفتن و شنیدن . سخن گفتن و پاسخ شنفتن . محاوره . گفتگو. بحث و مجادله : سواری ده از رومیان برگزیدکه گویند و دانند گفت و شنید. فردوسی .چون هنرمند شد به گفت و شنیدهنرآموزی سلاح گزید. نظامی .ما ز...
-
درود فرستادن
لغتنامه دهخدا
درود فرستادن . [ دُ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) نماز گزاردن . (ناظم الاطباء).تصلیة.(ترجمان القرآن جرجانی ). || درود رساندن .درود دادن . سلام و تحیت و آفرین رساندن : فرستم درود فرستاده اش گزین گزینان آزاده اش . فردوسی .سه دیگر بپیمود راه درازدرودش فرستاد و...
-
هجو
لغتنامه دهخدا
هجو. [ هََ ج ْوْ ] (ع مص ) نکوهیدن . (منتهی الارب ). شمردن معایب کسی . (اقرب الموارد). عیب کردن . (اقرب الموارد). || دشنام دادن کسی را به شعر. (منتهی الارب ). هجا. بد گفتن . (یادداشت به خط مؤلف ). شتم . (اقرب الموارد) : شاهنامه به نام اورها کن و هجو...
-
توقیر
لغتنامه دهخدا
توقیر. [ ت َ ] (ع مص ) به شکوه داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شکوهمند کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بزرگ داشتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). تبجیل و تعظیم . (اقرب الموارد). احترام . بزرگداشت ...
-
بلایه
لغتنامه دهخدا
بلایه . [ ب َ ی َ / ی ِ ] (ص ) نابکار. (از برهان ) (از آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). نابکار دشنام ده . (صحاح الفرس ). تباهکار و ناکس و فرومایه و بداصل . (ناظم الاطباء). حُثالة. حَرض . حقیر. خابث . خَبیث .. رَذل . لاده . مَحروض . ناچیز. ناکس . هَذر. ه...