کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دشمنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دشمنی
/došmani/
معنی
عداوت؛ خصومت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خصومت، عداوت، عناد، کینه، نایره ≠ دوستی
فعل
بن گذشته: دشمنی کرد
بن حال: دشمنی کن
دیکشنری
animosity, animus, antagonism, enmity, grudge, hostility, ill will
-
جستوجوی دقیق
-
دشمنی
واژگان مترادف و متضاد
خصومت، عداوت، عناد، کینه، نایره ≠ دوستی
-
دشمنی
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(حامص .)1 - عداوت ،خصومت . 2 - کر اهت ، نفرت .
-
دشمنی
لغتنامه دهخدا
دشمنی . [ دُ م َ ] (حامص مرکب ) مقابل دوستی . بغض و عداوت . (آنندراج ). عداوت و خصومت . کراهت و نفرت . (ناظم الاطباء). اوثر. بغض . بغضاء. تبل .تعادی . تنازع . حساکة. حسک . حسکة. حسیکة. دبار. دعث .ذحل . سبر. شحناء. شحنة. شناءة. شنف . طائلة. عداوة. غلظ...
-
دشمنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مقابلِ دوستی] došmani عداوت؛ خصومت.
-
دشمنی
دیکشنری فارسی به عربی
عداء , عداوة , کراهية , کره ، إحْنة
-
واژههای مشابه
-
دشمنی افکندن
لغتنامه دهخدا
دشمنی افکندن . [ دُ م َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایجاد دشمنی . دشمنی انداختن . ایجاد خصومت کردن : به یک سال در جادوئی ارمنی میان دو شخص افکند دشمنی .سعدی .
-
دشمنی انداختن
لغتنامه دهخدا
دشمنی انداختن . [ دُ م َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) دشمنی افکندن . ایجاد عداوت : اِلْساع ؛ دشمنی انداختن بین قوم . (از منتهی الارب ).
-
دشمنی کردن
لغتنامه دهخدا
دشمنی کردن . [ دُ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عداوت وخصومت کردن . مکروه داشتن . نفرت نمودن . (ناظم الاطباء). اختصام . امتئار. تبغض . تشارس . تنازع . جهار. خصام .شنان . کشح . کفاح . مجاساة. مجاهرة. محال . معاداة. مضاداة. مکاشحة. مماحلة. (از منتهی الارب ) ...
-
دشمنی نمودن
لغتنامه دهخدا
دشمنی نمودن . [ دُ م َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) اظهار عداوت . پیدا آوردن دشمنی . خصومت نشان دادن . دشمنی کردن . عداوت و خصومت کردن . تبغض . (دهار). تقلی . (منتهی الارب ). تمقت . (تاج المصادر بیهقی ): تجاذل ؛ با هم کینه داشتن و دشمنی نمودن . تع...
-
دشمنی انگیز
لغتنامه دهخدا
دشمنی انگیز. [ دُ م َ اَ ] (نف مرکب ) دشمنی انگیزنده . برانگیزنده ٔ دشمنی . خصومت انگیزنده : هر نفسی کآن غرض آمیز شددوستیی دشمنی انگیز شد.نظامی .
-
دشمنی جوی
لغتنامه دهخدا
دشمنی جوی . [ دُ م َ ] (نف مرکب ) دشمنی جوینده . جوینده ٔ دشمنی . خصومت خواه . طالب عداوت : بدل دشمنی جوی و بد خواه ماست کز اهریمنی تخمه ٔ اژدهاست .اسدی .
-
دشمنی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حرب
-
حسادت و دشمنی
فرهنگ گنجواژه
خصومت حسودانه.