کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دشتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خوک دشتی
لغتنامه دهخدا
خوک دشتی . [ ک ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خوکی که در دشت زیست می کند : مریخ دلالت کند بر شیران و پلنگان و گرگان و خوک دشتی . (التفهیم ).
-
کاسنی دشتی
دیکشنری فارسی به عربی
هندباء
-
Vanellus gregarious
خروس کولی دشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از سلیمیان و راستۀ سلیمسانان که جنس نر آن پرهای بسیار پرپشت و چتری و تیره دارد
-
جستوجو در متن
-
شهر سو
واژهنامه آزاد
به ناحیه ای از شهرستان دشتی که در روزگار دور قبل از اسلام مرکز دشتی بوده و گویش اصیل دشتی از آنجا سرچشمه گرفته که از گز دراز تا بردخون ادامه داشته
-
افایقون
لغتنامه دهخدا
افایقون . [ ] (اِ) تخم زیتون دشتی : افایقون ؛ تخم زیتون دشتی . (مؤید).
-
لوبره
لغتنامه دهخدا
لوبره . [ ب َ رَ / رِ ] (اِ) میش دشتی را گویند و در بعض از نسخ گاومیش دشتی نوشته اند. (برهان ). صاحب انجمن آرا و آنندراج بر این قول برهان که گوید به معنی گاومیش دشتی نیز آمده خرده گرفته و گفته اند: و معلوم شد که میش دشتی را گاومیش دشتی خوانده چه در ف...
-
اشقیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) [قدیمی] 'ešqil = پیاز 〈 پیاز دشتی
-
orach
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اوراک، اسفناج دشتی
-
oraches
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرشته ها، اسفناج دشتی
-
عنصل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) 'onsol = پیاز 〈 پیاز دشتی
-
یمام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، واحد: یمامَة] [قدیمی] yamām کبوتر صحرایی؛ کبوتر دشتی.
-
آلاملیک
لغتنامه دهخدا
آلاملیک .[ م َ ] (اِ) اَلاملیک . کرم دشتی . سپیدتاک . کرمةالبیضاء. حالق الشَّعر. تاک دشتی . هزارجشان . فاشرا. نخوش .
-
دشتیین
لغتنامه دهخدا
دشتیین . [ دَ ] (اِخ ) پیروان «دشتی » و او در اول طریقه ٔ ماری الاسقف داشت از ثنویه ، سپس با او مخالفت کرد. (از الفهرست ابن الندیم ). و رجوع به دشتی شود.
-
اراخ
لغتنامه دهخدا
اراخ . [ اِ ] (ع اِ) گاو دشتی . گاو کوهی . گاو وحشی . || بچه ٔ گاو دشتی . (مهذب الاسماء). || گوزن .
-
erosion plain
دشت فرسایشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] هرنوع دشتی که در نتیجۀ فرسایش به وجود آمده است