کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دشتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دشتی
/dašti/
معنی
۱. مربوط به دشت؛ صحرایی.
۲. (اسم) (موسیقی) آوازی از ملحقات دستگاه شور.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دشتی
فرهنگ فارسی معین
(دَ) 1 - (ص نسب .) منسوب به دشت ؛ صحرایی . 2 - نام یکی از آوازهای ایرانی .
-
دشتی
لغتنامه دهخدا
دشتی . [ دَ ] (اِخ ) (بلوک ...) ناحیه ٔ وسیعی است از گرمسیرات فارس در میانه ٔ جنوب و مغرب شیراز. درازی آن از بندر دیر ناحیه ٔ بردستان تا تنگ رم ناحیه ٔ بلوک ، سی و شش فرسنگ و پهنای آن از سرگاه ناحیه ٔ طسوج تا کلات ناحیه ٔ مندستان هجده فرسنگ است . کشت...
-
دشتی
لغتنامه دهخدا
دشتی . [ دَ ] (اِخ ) از اصحاب ماری الاسقف که سپس با ماری مخالفت کرد و خود طریقه ای ابداع کرد بنام دشتیین . (از الفهرست ابن الندیم ). و رجوع به دشتیین شود.
-
دشتی
لغتنامه دهخدا
دشتی . [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان صحرای باغ بخش مرکزی شهرستان لار. سکنه 566 تن . آب آن از چاه و باران . محصول آنجا غلات و خرمای دیمی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
دشتی
لغتنامه دهخدا
دشتی . [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان کرارج بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان . سکنه ٔ آن 396 تن .آب آن از زاینده رود. محصول آنجا غلات ، ذرت ، پنبه ، صیفی ، پشم و روغن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
دشتی
لغتنامه دهخدا
دشتی . [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان گورک سردشت بخش سردشت شهرستان مهاباد. سکنه ٔ آن 125 تن . آب آن از رودخانه ٔ سردشت . محصول آنجا غلات و توتون و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
دشتی
لغتنامه دهخدا
دشتی . [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان لار بخش حومه ٔ شهرستان شهرکرد. سکنه ٔ آن 276 تن . آب آن از زاینده رود و قنات . محصول آنجا غلات ، کشمش ، برنج و بادام . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
دشتی
لغتنامه دهخدا
دشتی . [ دَ ] (اِخ ) دهی ازدهستان حومه ٔ بخش گاوبندی شهرستان لار. سکنه ٔ آن 1042 تن . آب آن از چاه و باران . محصول آنجا غلات ، خرما، تنباکو و صیفی جات . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
دشتی
لغتنامه دهخدا
دشتی . [ دَ ] (اِخ ) یکی از طوایف پشت کوه از ایلات کرد ایران . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 69).
-
دشتی
لغتنامه دهخدا
دشتی . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به دشت . صحرائی : این [ الان ] ناحیتی با نعمت سخت بسیار است ، کوهیست و دشتی . (حدود العالم ). || صحرانشین . ساکن در دشت . از مردم صحرا : که دو پهلوان ایدر آمد به جنگ ز ترکان سپاهی چو دشتی پلنگ . فردوسی .بهین جای هر جا که...
-
دشتی
لغتنامه دهخدا
دشتی . [ دُ ] (اِ) زالو را گویند و آن کرمی باشد سیاه رنگ ، چون بر عضوی از اعضای آدمی بچسبانندخون از آن بمکد. (برهان ) (از آنندراج ) : مرو زین خانه ای مجنون که کردی خون ز هجران خون چو دشتی را فروبردی عجائب نیست خون رفتن .مولوی (از آنندراج ).
-
دشتی
لغتنامه دهخدا
دشتی . [ دُ ] (حامص ) دشت بودن . بدی . زشتی . وحید دستگردی دشتی را در بیت ذیل از نظامی به معنی فوق آورده است ولی آن قابل تأمل است : مطیعش را ز می پر باد کشتی چو یاغی گشت بادش تیزدشتی .نظامی .
-
دشتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به دشت) [پهلوی: daštik] dašti ۱. مربوط به دشت؛ صحرایی.۲. (اسم) (موسیقی) آوازی از ملحقات دستگاه شور.
-
دشتی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] došti = زالو