کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دسکره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دسکره
معنی
(دَ کَ رِ) [ معر. ] (اِ.) 1 - قریه . 2 - صومعه ، دیر. 3 - خانه هایی که در آن ها اسباب عیش و طرب فراهم باشد. ج . دساکر.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دسکره
فرهنگ فارسی معین
(دَ کَ رِ) [ معر. ] (اِ.) 1 - قریه . 2 - صومعه ، دیر. 3 - خانه هایی که در آن ها اسباب عیش و طرب فراهم باشد. ج . دساکر.
-
دسکره
لغتنامه دهخدا
دسکره . [ دَ ک َ رَ / رِ ] (اِ) محفه ای که در آن بیمار را حمل و نقل کنند. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
دسکرة
لغتنامه دهخدا
دسکرة. [ دَ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی است در مقابل جَبﱡل ، ابان بن ابی حمزه جد عبدالملک بن ابان بن ابی حمزةبن الزیات وزیر از آنجاست ، و در اخبار نافعبن الازرق آمده که آن از نواحی اهواز است . (از معجم البلدان ). دهی است میان بغداد و واسط. (منتهی الارب ).
-
دسکرة
لغتنامه دهخدا
دسکرة. [ دَ ک َ رَ ] (اِخ ) شهری است از عراق عجم . (جهانگیری ) (برهان ). شهری بوده در عراق عرب نزدیک دجله فیمابین بغداد و واسط و آنرا شهروان میگفتند. (انجمن آرا) (آنندراج ). پایتخت خسروپرویز در ساحل رود دیالمه به شانزده فرسنگی شمال شرقی بغداد. هرقل د...
-
دسکرة
لغتنامه دهخدا
دسکرة. [ دَ ک َ رَ ] (اِخ ) قریه ٔ بزرگی است در نواحی نهرالملک در غرب بغداد. (از معجم البلدان ). دهی است به نهرالملک ،از آن ده است منصوربن احمدبن حسین . (منتهی الارب ).
-
دسکرة
لغتنامه دهخدا
دسکرة. [ دَ ک َ رَ ] (اِخ ) قریه ای است در خوزستان . (از معجم البلدان ) (از منتهی الارب ).
-
دسکرة
لغتنامه دهخدا
دسکرة. [ دَ ک َ رَ ] (معرب ، اِ) (معرب دسگره = دستگرد). ده . (منتهی الارب ). قریه ٔ بزرگ . (از اقرب الموارد). و آن عربی خالص نباشد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). کلاته . (مهذب الاسماء). || شهر را گویند عموماً. (جهانگیری ). مطلق شهر را گویند عموماً ه...
-
دسکره ٔ ملک
لغتنامه دهخدا
دسکره ٔ ملک . [ دَ ک َ رَ ی ِ م َ ل ِ ] (اِخ ) دسکرةالملک . دسکره . رجوع به دسکرة (اِخ ) و پرویز در همین لغت نامه شود.
-
جستوجو در متن
-
دسکری
لغتنامه دهخدا
دسکری . [ دَ ک َ ] (ص نسبی )منسوب است به دسکرة و دستکره . رجوع به دسکره شود.
-
دسگره
لغتنامه دهخدا
دسگره . [ دَگ َ رَ ] (اِخ ) دسکره . دستگرد. رجوع به دسکره شود.
-
دساکرة
لغتنامه دهخدا
دساکرة. [ دَ ک ِ رَ ] (ع اِ) ج ِ دَسکرة. (منتهی الارب ). رجوع به دسکرة شود.
-
دشکره
لغتنامه دهخدا
دشکره . [ دَ ک َ رَ / رِ] (اِ) دسکره . (ناظم الاطباء). رجوع به دسکره شود.
-
دستکرده
لغتنامه دهخدا
دستکرده . [ دَ ک َ دَ / دِ ] (اِ) دستکره . به معنی قلعه و حصار است که مخفف آن دسکره باشد. (آنندراج ). رجوع به دسکره شود. || مطلق شهر. (از آنندراج ).