کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دست و رو شوئی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
open string
دستباز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] هریک از سیمهای زهصداهای زخمهای یا کمانهای در حالتی که بدون پردهگیری نواخته شوند
-
arm guard, bracer
دستپوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] پوششی پلاستیکی یا چرمی برای محافظت از بخش داخلی ساعد در برابر سوختگی ناشی از رهش زه
-
lobster hand, lobster daw
دست خرچنگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] ← دست شکافدار
-
string hand
دست خم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] دستی که در هنگام تیراندازی زه را به عقب میکشد متـ . دست کشش drawing hand
-
bow arm
دست ستون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] دستی که در هنگام تیراندازی کمان را نگه میدارد متـ . دست کمان bow hand
-
drawing hand
دست کشش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ← دست خم
-
bow hand/ bow-hand
دست کمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ← دست ستون
-
hand bow
دستکمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] کمانی که در هنگام تیراندازی آن را در دست نگه میدارند
-
بر دست
فرهنگ فارسی معین
(بَ دَ) (ق .) حاضر، آماده .
-
چابک دست
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ)(ص مر.) ماهر، زبردست .
-
چیره دست
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (ص مر.) ماهر، زبر - دست .
-
دست انداختن
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ تَ) (مص م .) (عا.) ریشخند کردن ، به تمسخر گرفتن .
-
دست بردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بُ دَ) (مص ل .) 1 - چیره شدن بر حریف ، گرو بردن . 2 - پیشی گرفتن .
-
دست برنجن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ رَ جَ) (اِمر.) دستبند، النگو.
-
دست پاچه
فرهنگ فارسی معین
( ~. چِ یا چَ) (ص مر.) عجول ، شتابزده .