کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستآزاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آزاد
لغتنامه دهخدا
آزاد. (ص ) آنکه بنده نباشد. آنکه در رقیت نباشد. حُرّ. حُرّه . ضد بنده : هر آنکس که دارد ز پروردگان ز آزاد وز پاکدل بندگان ... فردوسی .ز بس جود او خلق را بنده کردبجز سرو و سوسن کس آزاد نیست . ابوعاصم .تو آزادی و هرگزهیچ آزادنتابد همچو بنده جور و بیداد...
-
ازاد
لغتنامه دهخدا
ازاد. [ اَ ] (ع اِ) نوعی خرما در عراق و فلسطین : و بها [ بالسافیة ] رطب شبیه بالبرنی و الازاد بالعراق . (نخبة الدهر دمشقی ص 213).
-
آزاد
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: âzâd / vel طاری: âzâd طامه ای: âzâd طرقی: âzâd کشه ای: âzâd نطنزی: âzâd
-
ازاد
دیکشنری فارسی به عربی
براءة الاختراع , حر , طليق , مجاني , معفي , مفتوح , منيع
-
آزاد
لهجه و گویش تهرانی
درخت بلند بدون میوه
-
آزاد
واژهنامه آزاد
صدای بلند-محکم زدن نیز معنی می دهد
-
handsfree operation
کاربری دستآزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] هر فرایندی که در طی آن کاربر بینیاز از بهکارگیری دستان خود بتواند تراکنشهای دادهای و اطلاعاتی از جمله تماس تلفنی را انجام دهد متـ . برخوانی دستآزاد
-
برخوانی دستآزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ← کاربری دستآزاد
-
handsfree answerback
پاسخک دستآزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] امکانی در تلفنهای دستآزاد که با فعال کردن آن، دستگاه بهطور خودکار و پس از چند زنگ، به برخوانی پاسخ میدهد و گوشی را در حالت برخوانی دستآزاد قرار میدهد تا کاربر بتواند بدون نیاز به برداشتن گوشی مکالمه کند
-
handsfree dialling/ handsfree dialing
شمارهگیری دستآزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] شمارهگیری با استفاده از تلفن دستآزاد
-
دست
واژگان مترادف و متضاد
۱. ید ۲. ارتباط، تبانی، رابطه ۳. تسلط، قدرت
-
set 5
دست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] در شماری از رشتههای ورزشی یک واحد یا یک بخش از بازی
-
دست
فرهنگ فارسی معین
افشاندن ( ~. اَ دَ) (مص ل .) 1 - رقص و پایکوبی کردن .2 - صرفنظر کردن ، دست برداشتن .
-
دست
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (اِ.) 1 - عضوی از بدن انسان از شانه تا سر انگشتان . 2 - مسند. 3 - قاعده ، روش . 4 - واحدی برای شمارش اقلامی مانند: لباس ، فنجان . 5 - نوبت ، دفعه . 6 - توانایی ، قدرت . 7 - دسته ، جناح ، لشکر. ؛ ~ به بغل تعظیم کردن ، کرنش نمودن . ؛ ~...
-
دست
لغتنامه دهخدا
دست . [ دَ ] (اِ) دیگ مسین . (یادداشت مرحوم دهخدا).