کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستۀ نامنظم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
irregular block
دستۀ نامنظم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] دستهای در ساختار شیمیایی بسپارها که بهصورت یک واحد تکرارشوندۀ ساختاری در یک توالی آرایشمند قرار ندارد
-
واژههای مشابه
-
دسته
واژگان مترادف و متضاد
۱. سنخ، صنف، قسم، گونه ۲. باند، جماعت، جمع، جمعیت، جوخه، رجه، رسته، رسد، عده، فرقه، گروه ۳. قبضه
-
دسته
فرهنگ فارسی معین
(دَ تِ) (اِ.) 1 - آن چه مانند دست باشد. 2 - آن قسمت از اشیاء مانند شمشیر، اره ، تیشه ، خنجر و کارد که به دست گیرند. 3 - گروهی از مردم که در جایی گرد آیند. 4 - واحدی از ورزشکاران که با هم در انواع ورزش همکاری کنند. 5 - مجموعه ای از یک چیز.
-
دسته
لغتنامه دهخدا
دسته . [ دَ ت َ / ت ِ ] (اِ) هر چیز که نسبت به دست دارد. (آنندراج ). || دستینه . خط نوشته . دستخط : گوئی که به پیرانه سر از می بکشم دست آن باید کز مرگ نشان یابی و دسته . کسائی .و مراد از این دست همانست که حافظ گوید در این بیت «یا ز دیوان قضا خط امانی...
-
دسته
لغتنامه دهخدا
دسته . [ دُ ت َ / ت ِ ] (اِ) سنگ . حجر. (آنندراج ) (برهان ) (جهانگیری ).
-
دسته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dastak] ‹دستک› daste ۱. آنچه مانند دست یا بهاندازۀ دست باشد.۲. چیزی که تمام آن یا دنبالۀ آن در دست گرفته شود: دستهٴ شمشیر، دستهٴ تبر، دستهٴ تار، دستهٴ کوزه، دستهٴ گل، دستهٴ علف، دستهٴ کاغذ.۳. گروهی از مردم که در یکجا و با هم باشند یا ...
-
دسته
دیکشنری فارسی به عربی
اذن , تجمع , تشکيلة , جزع , جيش , حزب , حزمة , حشد , خصلة , دفعة , راية , رعاع , زمرة , سرب , صنف , طائفة , طلب , عشيرة , عصابة , عقار , علبة , عمود , فريق , قوات , قيادة , لواء , مدرسة , مضيف , مقبض , نوع , يد
-
دسته
لهجه و گویش تهرانی
گروه
-
دسته
لهجه و گویش تهرانی
قبضه
-
دسته
لهجه و گویش تهرانی
غروب:دو ساعت مانده به دسته.
-
دسته دسته
فرهنگ گنجواژه
گروه گروه.
-
دسته دسته کردن
دیکشنری فارسی به عربی
نوع
-
دسته دسته شدن
دیکشنری فارسی به عربی
قوات
-
کمان دسته
لغتنامه دهخدا
کمان دسته . [ ک َ دَ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) دسته ٔ کمان . قبضه ٔ کمان : بر آهن ز چوب و سرو کرده کارکمان دسته و گوشه عاجین نگار.اسدی .