کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستک پوشش ریل سوم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
third rail cover bracket
دستک پوشش ریل سوم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] ابزاری که پوشش ریل سوم بر روی آن آویخته نگه داشته میشود
-
واژههای مشابه
-
دَستَک
لهجه و گویش تهرانی
دفتر،دفتری که از سمت بالا باز میشود
-
دِسْتَکْ دِسْتَکْ
لهجه و گویش گنابادی
destakdestak در گویش گنابادی یعنی کار کردن ، مداومت در کار ، استمرار در فعالیت ، زحمت کشیدن ، تلاش بی وقفه ، کار یَدی ، کارگری ، حمالی کردن
-
دستک، دستک زدن
لهجه و گویش تهرانی
کف زدن،تشریفات
-
دستک زدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ تَ. زَ دَ) (مص ل .) کف زدن بر طبق حرکات پا.
-
دستک زدن
لغتنامه دهخدا
دستک زدن . [ دَ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) دست بر دست زدن برای خواندن و طلب کردن کسی . (آنندراج ). دست زدن . بر هم کوفتن دو کف دست طرب و شادی را. چنگه زدن ، و آن زدن دو دست است بر یکدیگر که از آنها آوازی برآید. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). || به اصطلاح...
-
دستک پیاده
لغتنامه دهخدا
دستک پیاده . [ دَ ت َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) کسی که برای دریافت مال الاجاره فرستاده می شود. (ناظم الاطباء). دستک سوار.
-
دستک زن
لغتنامه دهخدا
دستک زن . [ دَ ت َ زَ ] (نف مرکب ) دستک زننده . مطرب و سازنده و سرودگوی و خواننده . (برهان ). مطرب و سازنده . (آنندراج ). مطرب و رقاص و نغمه و چنگه زن . (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). خنبک زن . (از برهان ). || نادم و پشیمان . (برهان ) (آنندراج ). ...
-
دستک زنان
لغتنامه دهخدا
دستک زنان . [ دَ ت َ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال دستک زدن . آنکه دستک می زند. کسی که در حال دستک زدن باشد : سوی تیغ عشقش ای ننگ زنان صدهزاران جان نگر دستک زنان .مولوی .
-
دستک سوار
لغتنامه دهخدا
دستک سوار. [ دَ ت َ س َ ] (اِ مرکب ) کسی که برای دریافت مال الاجاره می فرستند. (ناظم الاطباء). دستک پیاده .
-
دستک زن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] dastakzan ۱. مطرب؛ نوازنده.۲. رقاص.
-
دِسْتِکْ باْلَکْ
لهجه و گویش گنابادی
destekbalak در گویش گنابادی یعنی هول شدن ، خوشحال شدن ، ابراز رضایت با حرکات دست و پا ، رقص
-
دستک چادر
لهجه و گویش تهرانی
دستگیره چادر
-
دستک بالک
واژهنامه آزاد
دِسْتِکْ باْلَکْ:(destekbalak) در گویش گنابادی یعنی هول شدن ، خوشحال شدن ، ابراز رضایت با حرکات دست و پا ، رقص ، دست و پا زدن