کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستور 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دستور 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← دستور زبان
-
جستوجو در متن
-
اسقف
لغتنامه دهخدا
اسقف . [ اُ ق ُ / اُ ق ُف ف ] (معرب ، ص ، اِ) (از یونانی ِ اِپیسکُپُس ) رئیس ابرشیة.رئیس اسقفیه . حاکم ترسایان . (مهذب الاسماء). مقامی دینی مسیحی پس از مطران که در هر شهری بوده است . (مفاتیح ) (محمودبن عمر). خطیب و واعظ نصاری که انجیل بخواند و عالم د...
-
recipe
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دستور آشپزی، دستور العمل، دستور خوراک پزی، خوراک دستور
-
recipes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دستور پخت، دستور العمل، دستور خوراک پزی، خوراک دستور
-
grammars
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گرامرها، دستور زبان، گرامر، صرف و نحو، کتاب دستور، علم دستور
-
grammar
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دستور زبان، گرامر، صرف و نحو، کتاب دستور، علم دستور
-
branch and jump
شاخهگزینی و پرش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] نوعی دستور ترکیبی شامل دستور شاخهگزینی و دستور پرش
-
grammarian
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دستور زبان، متخصص دستور زبان
-
grammarians
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دستور زبان آموزان، متخصص دستور زبان
-
directive
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دستورالعمل، رهنمود، امریه، دستور دهنده، متضمن دستور
-
أدرَجَ في جَدولَ الأعمالِ
دیکشنری عربی به فارسی
در دستور کار قرار داد , در دستور کار انداخت (وارد کرد)
-
سفارش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر از سپردن) ‹سپارش› sefāreš دستور برای انجام دادن کاری یا نگهداری چیزی؛ دستور؛ فرمان.
-
dastur
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دستور
-
منشور
دیکشنری فارسی به عربی
دستور