کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستورزاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دستورزاده
لغتنامه دهخدا
دستورزاده . [ دَدَ / دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) وزیرزاده . پسر وزیر:دستورزاده ٔ ملک شرق بوالحسن حجاج سرفراز همه دوده و تبار. فرخی .دستورزاده ٔ شاه ایران زمین حجاج تاج خواجگان بوالحسن .فرخی .
-
جستوجو در متن
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن فضل بن احمد اسفراینی ، معروف به حجاج . صاحب حبیب السیر گوید: ابوالعباس بن فضل بن احمد اسفراینی نخستین کسی است که وزارت سلطان محمود سبکتکین کرد و در اوائل حال بکتابت و نیابت فائق که در سلک امراء سلاطین سام...
-
سرفراز
لغتنامه دهخدا
سرفراز. [ س َ ف َ ] (نف مرکب ) کنایه از بلندی جاه و عزت و اعتبار و دولت . (برهان ) (ناظم الاطباء). باآبرو. باعزت . سربلند. بلندمرتبه . مهتر و بزرگ : چهل سال با شادکامی و نازبه داد و دهش بود آن سرفراز. فردوسی .بدو گفت گیو ای شه سرفرازجهان را به مهر تو...