کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستمال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دستمال
/dastmāl/
معنی
تکۀ پارچه که با آن دست و دهان و بینی را پاک میکنند یا چیزی در آن میببندند و یا برای خشک کردن و پاک کردن جایی به کار میرود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. حوله، دزک، دستارچه، روپاک، رومال، مندیل
۲. اسیر، گرفتار، مقید
دیکشنری
handkerchief
-
جستوجوی دقیق
-
دستمال
واژگان مترادف و متضاد
۱. حوله، دزک، دستارچه، روپاک، رومال، مندیل ۲. اسیر، گرفتار، مقید
-
دستمال
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) پارچه ای برای پاک کردن دست و دهان ، یا چیزهای دیگر.
-
دستمال
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مف .) 1 - با دست مالیده شده . 2 - مجازاً مغلوب . ؛~ ابریشمی یا یزدی برداشتن کنایه از: شروع به چاپلوسی و تملق کردن .
-
دستمال
لغتنامه دهخدا
دستمال . [ دَ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) دست مالیده . مالیده شده به دست . مالیده به دست . هرچه به دست مالند. (شرفنامه ). با دست مالیده شده . مالیده ٔ دست . ملموس دست : همه تن چشم و سوی تو نگران کعبتین وار دستمال توایم . خاقانی .منم که همچو کمان دستمال ت...
-
دستمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dastmāl تکۀ پارچه که با آن دست و دهان و بینی را پاک میکنند یا چیزی در آن میببندند و یا برای خشک کردن و پاک کردن جایی به کار میرود.
-
دستمال
دیکشنری فارسی به عربی
منديل
-
واژههای مشابه
-
service cloth
دستمال پذیرایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] پارچۀ سفیدی که میزبانیار بر روی ساعد خود میاندازد و در هنگام گذاشتن بشقابهای داغ بر روی میز از آن استفاده میکند
-
napkin, table napkin, serviette
دستمال سفره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] تکه پارچهای مربعشکل برای محافظت از لباس مهمان و پاک کردن دهان در هنگام غذا خوردن
-
دستمال کاغذی
فرهنگ فارسی معین
( ~. غَ) (اِمر.) قطعه کاغذ مربعی شکل یا لوله ای که به جای دستمال ولی برای یک بار مصرف به کار برند.
-
قاب دستمال
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِمر.) دستمالی که در منزل برای پاک کردن یا خشک کردن به کار می رود. قابس (بِ) [ ع . ] (اِفا.) سوزنده ، درخشان .
-
دستمال شدن
لغتنامه دهخدا
دستمال شدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دست مالیده شدن : که امروز الفاظ القاب دسمال شده است . (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 173).- دستمال شده ؛ چیزی خشک شده که به مالش دست پوست آن بریزد چنانکه خوشه های گندم .
-
قاب دستمال
لغتنامه دهخدا
قاب دستمال . [ دَ ] (اِ مرکب ) مرکب از قاب ترکی به معنی ظرف و دستمال فارسی . جامه ای که بدان در مطبخ ظرف شویند یا ظرف شسته را خشک کنند. جعاله و جعال . (منتهی الارب ). || رکوی که خوالیگران ظرف چرب را در آب گرم بدان سایند و چربی گیرند و آن غیر جل قاب ش...
-
قاب دستمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی. فارسی] [عامیانه] qābdastmāl تکهای پارچه که با آن ظرفها را بشویند یا گردگیری کنند.
-
دستمال گردن
دیکشنری فارسی به عربی
ربطة , شال , منديل