کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستجردی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دستجردی
لغتنامه دهخدا
دستجردی . [ دَ ج ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به دستجرد و دستجرد مواقع عدیده است از آنجمله قریه ای به طوس و قریه ای به بلخ و قریه ای به مرو. (از سمعانی ) (از معجم البلدان ). و رجوع به دستجرد شود.
-
واژههای مشابه
-
دیلم دستجردی
لغتنامه دهخدا
دیلم دستجردی . [ دَ ل َ م ِ دَ ج ِ ] (اِخ ) محمد دیلم دستجردی یکی از اکابراصفهان بوده است . (از کتاب ترجمه ٔ محاسن اصفهان ).
-
جستوجو در متن
-
صاعد
لغتنامه دهخدا
صاعد. [ ع ِ ] (اِخ ) ابن منصور کرمانی حنفی . او راست : کتاب الاجناس . صاحب کشف الظنون گوید: دستجردی این کتاب را در بغداد از صاعد روایت کرد و محمدبن خسروبلخی آن را از وی شنید و روایت کرد. (کشف الظنون ).
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بیهقی (شیخ الرئیس ) مؤلف تاریخ بیهق آرد: او از دستگرد ربع کاه بوده است و خواجه عبداﷲ دستجردی از فرزندان او بود و این خواجه عبداﷲ را من دیده ام . مردی با فضل و کفایت بود از ادبای قصبه ، معانی ابیات پرسیدی و اصلاح المنطق...