کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستتنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دستتنگ
مترادف و متضاد
بیپول، بینوا، تنگدست، تهیدست، فقیر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دستتنگ
واژگان مترادف و متضاد
بیپول، بینوا، تنگدست، تهیدست، فقیر
-
واژههای همآوا
-
دست تنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (ص مر.) تنگدست ، فقیر.
-
دست تنگ
لغتنامه دهخدا
دست تنگ . [ دَ ت ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از بی وسعی . نیاز. افلاس . اعسار. تنگدستی : به گوش آمدش در شب تیره رنگ که شخصی همی نالد از دست تنگ .سعدی .
-
دست تنگ
لغتنامه دهخدا
دست تنگ . [ دَ ت َ ] (ص مرکب ) تنگدست . مفلس و محتاج . (آنندراج ). کسی که مدار معاش او به خرج یومیه وفا نکند. (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). که وسعی ندارد. معسر. مستمند. نیازمند. تهیدست . گدا. مفلس . محتاج . فقیر. (ناظم الاطباء). مقابل فراخ دست : ...
-
دست تنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] dasttang تنگدست؛ فقیر.
-
جستوجو در متن
-
تنگعیش
واژگان مترادف و متضاد
بیچاره، ندار، کمرزق و روزی، بیپول، بینوا، تهیدست، دستتنگ، مفلس، بیچیز، تنگدست، تنگمعاش، تنگروزی ≠ فراخعیش