کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستبوسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دستبوسی
لغتنامه دهخدا
دستبوسی . [ دَ] (حامص مرکب ) دست بوس . تقبیل دست و بوسه زدن بر دست . (ناظم الاطباء). بوسیدن دست . تقبیل ید : خواهشگریی و دستبوسی میکرد ز بهر آن عروسی . نظامی . || شرفیابی . به خدمت بزرگی رسیدن . تشرف حاصل کردن . شرفیاب شدن : چو یاره دستبوسی رایش افتا...
-
واژههای همآوا
-
دست بوسی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) به خدمت رسیدن ، تعظیم کردن .
-
دست بوسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) dastbusi ۱. بوسیدن دست کسی.۲. بوسیدن دست شخص بزرگتر از خود هنگام ملاقات برای اظهار کوچکی و تواضع و احترام نسبت به او.
-
جستوجو در متن
-
دستبوس
لغتنامه دهخدا
دستبوس . [ دَ ] (اِ مرکب ) بوسه ٔ دست . بوسه که کسی بر دست دیگری دهد. || (اِمص مرکب ) دستبوسی . تقبیل دست و بوسه زدن بر دست . (ناظم الاطباء). عمل بوسیدن کسی دست دیگری را : حضرت خلافت را شرم آمد و عاطفت فرمود... و رتبت دست بوس ارزانی داشت . (تاریخ بیه...