کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دستار
/dastār/
معنی
شال که دور سر ببندند؛ دستمال؛ شال؛ مندیل؛ عمامه؛ بروفه؛ دستا.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. سربند، طیلسان، عصابه، عمامه، مندیل،
۲. دستمال
دیکشنری
agent, diadem, turban
-
جستوجوی دقیق
-
دستار
واژگان مترادف و متضاد
۱. سربند، طیلسان، عصابه، عمامه، مندیل، ۲. دستمال
-
دستار
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِمر.) عمامه ، پارچه ای که به دور سر پیچند.
-
دستار
لغتنامه دهخدا
دستار. [ دَ ] (اِ مرکب ) از: دست + ار، پسوند نسبت . مندیل و روپاک . (برهان ). روپاک و دستمال و شکوب و شوب و فوته . (ناظم الاطباء). بتوزه . بدرزه . دزک . دستا. دست خوش . شسته . شوب . فَدام . (منتهی الارب ). فلرز. فلرزنگ . فلغز. گرنک . لارزه . مندیل . ...
-
دستار
لغتنامه دهخدا
دستار. [ دَ ] (نف مرکب ) اسم فاعل از دست آوردن . دست آورنده . (برهان ). || (اِ مرکب ) جای دست . جای دست آوردن .- دستار مِثقَب ؛ چوبی که بر دسته ٔ مثقب باشد و سر دسته ٔ مذکور در آن بود و وقت گردانیدن مثقب در میان بگردد و آنرا نجار به دست دوم بگیرد و ...
-
دستار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dastār شال که دور سر ببندند؛ دستمال؛ شال؛ مندیل؛ عمامه؛ بروفه؛ دستا.
-
واژههای مشابه
-
کانی دستار
لغتنامه دهخدا
کانی دستار. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرگور بخش سلوانا شهرستان ارومیه واقع در 28هزارگزی جنوب خاوری سلوانا و دوهزارگزی شمال خاوری راه ارابه رو باوان به دیزج . ناحیه ای است واقع در دامنه ، سردسیر، سالم و دارای 45 تن سکنه . از چشمه مشروب میشود و م...
-
سر دستار چیدن
لغتنامه دهخدا
سر دستار چیدن . [ س َ رِ دَ دَ ] (مص مرکب ) کناره ٔ دستار در وقت بسر پیچیدن درست ساختن ، چنانکه خدمتکاران اغنیا کنند. (از آنندراج ) : کسی که او سر دستار سرو من چینددگر ز باغ چرا دسته ٔ سمن چیند.مولانا کافی (از آنندراج ).
-
سر و دستار
فرهنگ گنجواژه
کله، وجود، جان.
-
کلاه و دستار
فرهنگ گنجواژه
کلاه، سرپوش.
-
جبه و دستار
فرهنگ گنجواژه
لباسهای سنتی.
-
خِرقه و دستار
فرهنگ گنجواژه
لباس.
-
جستوجو در متن
-
عمامه
فرهنگ واژههای سره
دستار
-
فدام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] fa(e)dām دستار.