کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستادست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دستادست
/dastādast/
معنی
۱. ویژگی سودا و معاملۀ نقد که چیزی بخرند و پول آن را همان ساعت بدهند؛ پیشادست: ◻︎ ستد و داد مکن هرگز جز دستادست / که پسادست خلاف آرد و الفت ببرد (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۴).
۲. تنبهتن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دستادست
فرهنگ فارسی معین
(دَ دَ) (ق مر.) معاملة نقد.
-
دستادست
لغتنامه دهخدا
دستادست . [ دَ دَ ] (اِ مرکب ) (مرکب از دست + الف وقایه + دست ) سودای نقدانقد؛ یعنی چیزی بگیرند و همان لحظه قیمت بدهند. (برهان ). نقد. دست به دست دادن . (آنندراج ). سودای نقد به نقد یعنی هرچه خرند همان لحظه قیمت وی را دهند. (ناظم الاطباء). مقابل پساد...
-
دستادست
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [مقابلِ پستادست] [قدیمی] dastādast ۱. ویژگی سودا و معاملۀ نقد که چیزی بخرند و پول آن را همان ساعت بدهند؛ پیشادست: ◻︎ ستد و داد مکن هرگز جز دستادست / که پسادست خلاف آرد و الفت ببرد (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۴).۲. تنبهتن.
-
دستادست
فرهنگ گنجواژه
فراهم، در دست، فاصله دستها.
-
جستوجو در متن
-
نقدی
واژهنامه آزاد
دستادست.
-
بواصل
فرهنگ فارسی معین
(بِ ص ِ) [ فا - ع . ] (ق .) نقداً، نقد، دستادست .
-
پسادست
لغتنامه دهخدا
پسادست . [ پ َ دَ ] (اِ مرکب ) نسیه باشد (مقابل دستادست و پیشادست ، نقد) که بهاء متاع خریده در زمان خرید ندهند و بوقتی دیگر محوّل کنند : ستد و داد مکن هرگز جز دستادست که پسادست خلاف آرد و صحبت ببرد.ابوشکور.
-
دیناً
لغتنامه دهخدا
دیناً. [ دَ نَن ْ ] (ع ق ) نسیه . (یادداشت مؤلف ). مقابل نقداً. پسادست . مقابل دستادست .
-
خوش خرید
لغتنامه دهخدا
خوش خرید. [ خوَش ْ / خُش ْ خ َ ] (ص مرکب ) نقدمعامله کن . نسیه نخر. که دستادست خرد. (از ناظم الاطباء).
-
پسادست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ پیشادست و دستادست] ‹پستادست› [قدیمی، مجاز] pasādast چیزی که پول آن مدتی پس از معامله داده شود؛ نسیه: ◻︎ ستد و داد مکن هرگز جز دستادست / که پسادست خلاف آرد و الفت ببرد (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۴).
-
بسادست
لغتنامه دهخدا
بسادست . [ ب َ دَ ] (اِ مرکب ) بیعانه و پول پیشکی .(ناظم الاطباء). اعتبار. (دِمزن ). وعده ای را گویند که در خرید و فروش و اخذ و اعطا داده میشود: بسادست داد؛ یعنی وعده داد. (شعوری ج 1 ورق 152) : ستد و داد مکن هرگز جز دستادست که بسادست خلاف آرد و صحبت ...
-
پیشادست
لغتنامه دهخدا
پیشادست . [ دَ ] (اِ مرکب ) مقابل پسادست و نسیه به معنی نقد. (از برهان ). زری که گاه خریدن چیزی فروشنده را دهند : ستدوداد مکن هرگز جز پیشادست که پسادست خلاف آرد و الفت ببرد. ابوشکور. ستدوداد جز به پیشادست داوری باشد و زیان و شکست . لبیبی .|| اجرت پیش...
-
ستد و داد
لغتنامه دهخدا
ستد و داد. [ س ِ ت َ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) بیع و شری .داد و ستد. معامله . سودا. خرید و فروش : ستد و داد مکن هرگز جز دستادست که پسادست خلاف آرد و صحبت ببرد. ابوشکور.ستد و داد جز به پیشادست داوری باشد و زیان شکست . لبیبی .ستد و داد تو یکچند بو...
-
جز
لغتنامه دهخدا
جز. [ ج ُ ] (حرف اضافه ) غیر. (بهارعجم ). (ازغیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن عادل بن علی ). این لفظ مخفف «جدا از» است چنانکه در پاژند جداژ است . (فرهنگ نظام ). در پهلوی یوت ، جدا و در یهودی ایرانی جود و در پازند جَد هم ریشه...