کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دسة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دسة
لغتنامه دهخدا
دسة. [ دَس ْ س َ ] (ع اِ) بازیچه ای است کودکان را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
دسه
فرهنگ فارسی معین
(دَ سَ یا س ) (اِ.) = دسک : گلولة ریسمانی .
-
دسه
لغتنامه دهخدا
دسه . [ دَ س َ / س ِ ] (اِ) تتمه ٔ ریسمان و ابریشمی باشد که به عرض کار در نورد بماند چون جولاهه جامه ٔبافته را از آن ببرد. (برهان ) (آنندراج ). دسک . دشک . || گلوله ٔ ریسمانی . (برهان ) (آنندراج ).
-
دسه
لغتنامه دهخدا
دسه . [ دُ س َ / س ِ ] (اِ) گلوله ٔ سنگ . (برهان ) (آنندراج ).
-
دسَّه
لهجه و گویش بختیاری
dassa دسته.
-
دَسَّه دَسَّه
لهجه و گویش بختیاری
dassa-dassa دسته دسته، گروه گروه.
-
دَسته،دَسه
لهجه و گویش تهرانی
غروب،ساعت 12 در ساعت های غروب کوک:،دو ساعت مانده به()
-
دسَّه هَوَنگ
لهجه و گویش بختیاری
dassa-havang دسته هاون.
-
مث دسه جارو
لهجه و گویش تهرانی
سبیل پرپشت
-
مث دسه گل
لهجه و گویش تهرانی
زیبا و تروتمیز
-
واژههای همآوا
-
دست
واژگان مترادف و متضاد
۱. ید ۲. ارتباط، تبانی، رابطه ۳. تسلط، قدرت
-
دست
فرهنگ فارسی معین
افشاندن ( ~. اَ دَ) (مص ل .) 1 - رقص و پایکوبی کردن .2 - صرفنظر کردن ، دست برداشتن .
-
دست
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (اِ.) 1 - عضوی از بدن انسان از شانه تا سر انگشتان . 2 - مسند. 3 - قاعده ، روش . 4 - واحدی برای شمارش اقلامی مانند: لباس ، فنجان . 5 - نوبت ، دفعه . 6 - توانایی ، قدرت . 7 - دسته ، جناح ، لشکر. ؛ ~ به بغل تعظیم کردن ، کرنش نمودن . ؛ ~...