کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دزک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dazak دستارچه؛ دستمال؛ درک: ◻︎ ای طرفهٴ خوبان من ای شهرۀ ری / لب را به سر دزک بکن پاک ز می (رودکی: لغتنامه: دزک).
-
دزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ دز] ‹دژک› [قدیمی] dezak دز کوچک؛ قلعۀ کوچک.
-
جستوجو در متن
-
دژک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ دژ] [قدیمی] dežak = دِزک
-
دژ
واژگان مترادف و متضاد
ارگ، استحکامات، بارو، برجوبارو، برج، حصار، حصن، دز، دزک، قلعه
-
درک
لغتنامه دهخدا
درک . [ دَ رَ ] (اِ) ظاهراً صورتی است از دزک . (یادداشت لغتنامه ). دستارچه را گویند که رومال و روپاک باشد. (برهان ) (آنندراج ). دست پاک و دستمال و دستارچه . (لغت محلی شوشتر). رجوع به دزک شود.
-
دستمال
واژگان مترادف و متضاد
۱. حوله، دزک، دستارچه، روپاک، رومال، مندیل ۲. اسیر، گرفتار، مقید
-
مرسمنده
لغتنامه دهخدا
مرسمنده . [ ] (اِخ ) جائی است به نزدیک شهرک دزک به ماوراءالنهر و آنجا در هر سالی یک روز بازار بود که گویند آنروز در آن بازار افزون از صد هزار دینار بازرگانی کنند. (حدود العالم ).
-
پسکوه
لغتنامه دهخدا
پسکوه . [ پ َ س ِ ] (اِخ ) نام یکی از دیه های ناحیه ٔ سراوان بلوچستان . (جغرافیای سیاسی ایران کیهان ). و آن در مغرب دزک مکران واقع است . و نام شعبه ای است از طائفه ٔ ناحیه ٔ سراوان از طوایف کرمان و بلوچستان ، مرکب از پانصد خانوار.
-
سپیدرگ
لغتنامه دهخدا
سپیدرگ . [ س ِ / س ِ رَ ] (اِ مرکب ) دستارچه بود. (لغت فرس ) : ای قبله ٔ خوبان من ای طرفه ٔ ری لب را به سپیدرگ بکن پاک از می . رودکی .بعضی این کلمه را سپردزک خوانده اند. مؤلف برهان آرد: دزک بر وزن ملک دستار را گویند که مندیل و روپاک است و بعضی دستار...
-
دهدشت
لغتنامه دهخدا
دهدشت . [ دِ دَ ] (اِخ ) نام یکی از نواحی سه گانه ٔ کهکیلویه . به طور کلی می توان در کهکیلویه سه ناحیه ٔ متمایز از هم معین نمود: 1 - ناحیه ٔ اطراف بهبهان . 2 - ناحیه ٔ زیدون . 3 - ناحیه ٔ دهدشت ، مشتمل بر: آزادگان ، پشت پر، بوا، چرمه ، چاه بردی ، چنگ...
-
داورپناه
لغتنامه دهخدا
داورپناه . [ وَ پ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ شهرستان سراوان .واقع در پنجهزارگزی جنوب خاوری شهستان کنار شوسه ٔ سراوان به کوهک . محصول آن غلات و لبنیات و پنبه و خرما. شغل اهالی زراعت و گله داری . راه آن شوسه است . پاسگاه گمرک و دبستان دارد. نا...
-
دستارچه
لغتنامه دهخدا
دستارچه . [ دَ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر دستار. دستار کوچک . روپاک و دستمال . (برهان ). رومال . (غیاث ) (آنندراج ). حوله . (یادداشت مرحوم دهخدا). اسبیدرک . سبیدرک . دزک . مَشوش . ستجة. شنجة. مندیل . (دهار) : از آمل دستارچه ٔ زربافت گوناگون و کیمخته ...
-
دستمال
لغتنامه دهخدا
دستمال . [ دَ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) دست مالیده . مالیده شده به دست . مالیده به دست . هرچه به دست مالند. (شرفنامه ). با دست مالیده شده . مالیده ٔ دست . ملموس دست : همه تن چشم و سوی تو نگران کعبتین وار دستمال توایم . خاقانی .منم که همچو کمان دستمال ت...
-
شهره
لغتنامه دهخدا
شهره . [ ش ُ رَ / رِ ] (از ع ، ص ) مشهور و نامدار و نامور. (ناظم الاطباء) : ای طرفه ٔ خوبان من ای شهره ٔ ری لب را بسر دزک بکن پاک از می . رودکی .شاعر شهید و شهره فرالاوی وآن دیگران بجمله همه راوی . رودکی .میمد، ناحیتی است شهره و آبادان و بسیارنعمت و ...
-
ماوراءالنهر
لغتنامه دهخدا
ماوراءالنهر.[ وَ ئَن ْ ن َ ] (اِخ ) ناحیتی است که حدود مشرق وی حدود تبت است و جنوب وی خراسان و حدود خراسان و مغرب وی غور است و حدود خلخ و شمالش هم حدود خلخ است . و این ناحیتی است عظیم و آبادان و بسیار نعمت و در ترکستان و جای بازرگانان و مردمانی اند ج...