کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دزد گاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دزد گاه
لغتنامه دهخدا
دزد گاه . [ دُ ] (اِ مرکب ) جای بودن دزدان . (آنندراج ). مسکن و مأوای دزدان و جایی که دزدان در آن باشند یا پنهان شوند. (از ناظم الاطباء). جایی که عادةً بدانجا دزدان و راهزنان باشند. جایی که در آنجا عادةً دزدان جای دارند و راه بر عابرین گیرند. آنجای ...
-
واژههای مشابه
-
گنده دزد
لغتنامه دهخدا
گنده دزد. [ گ َ دَ / دِ دُ ] (ص مرکب ) دله دزد. آنکه چیزهای ناقابل را می دزدد. آنکه اشیاء کم بها را دزدد.
-
کفن دزد
لغتنامه دهخدا
کفن دزد. [ ک َف َ دُ ] (ص مرکب ) آن که کفن دزدد. (آنندراج ). نباش .جیاف مختفی . کفن آهنج . (یادداشت مؤلف ) : رخنه درگور من از نیش جگر بسیار است ای کفن دزد تو کی روی به من می آری . مسیح کاشی (از آنندراج ).- امثال : کفن دزد شب از مرده نترسد و روزاز ز...
-
عقل دزد
لغتنامه دهخدا
عقل دزد. [ ع َ دُ ] (نف مرکب ) آنکه عقل را دزدد. آنکه یا آنچه خرد را برباید. عقل ربا : وان می عقل دزد هم نقب زند سرای غم لاجرمش صفیر خوش چنگ سرای نو زند.خاقانی .
-
هرزه دزد
لغتنامه دهخدا
هرزه دزد. [ هََ زَ / زِ دُ ] (نف مرکب ) آنکه مرتکب دزدی کوچک میشود و چیزهایی میدزدد که نه به کار خودش می آید و نه به کار دیگری . (ناظم الاطباء) (از برهان ). آفتابه دزد در تداول عام .
-
هته ٔ دزد
لغتنامه دهخدا
هته ٔ دزد. [ ] (اِخ ) این ترکیب در کتاب النقض دو بار بدین ترتیب آمده : «اعتقاد رافضیان این است که این مالها و خراجها نمی باید که بکل کیا و کافر کیا و قفل ابلیس و تعویذ سگ و کندوج بسرکه و هته ٔ دزد رسد میباید که به علویان با علم و زهد رسد.» و «اولاً ک...
-
کفن دزد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] kafandozd کسی که نبش قبر کرده، کفن مرده را میدزدد و میفروشد.
-
آب دزد
فرهنگ فارسی معین
(دُ) (اِمر.) 1 - منفذی درون زمین که آب و نم از آن نفوذ کند. 2 - مجرای آب . 3 - ابر، سحاب ، قطره دزد. (فره )
-
آفتابه دزد
فرهنگ فارسی معین
( ~. دُ)(ص مر.) دزدی که چیزهای کم ارزش می دزدد.
-
دله دزد
فرهنگ فارسی معین
( ~. دُ)(ص مر.) دزد چیزهای بی - ارزش و کم بها.
-
آب دزد
لغتنامه دهخدا
آب دزد. [ دُ] (اِ مرکب ) منفذی بدرون زمین که آب و نم از آن نفوذ کند، و گویند این زمین یا این کاریز آب دزد دارد.
-
قطره دزد
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دُ) [ ع - فا. ] (ص مر. اِمر.) 1 - (کن .) آفتاب ، خورشید. 2 - ابر، سحاب .
-
کاه دزد
فرهنگ فارسی معین
(دُ) (ص مر.) کسی که چیزهای بی ارزش و کم بها بدزدد.
-
آفتابه دزد
لغتنامه دهخدا
آفتابه دزد. [ ب َ / ب ِ دُ ] (نف مرکب / ص مرکب ) دَله دُزد.