کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
در وسط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گرگ در
لغتنامه دهخدا
گرگ در. [ گ ُ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاردولی بخش اسدآباد شهرستان همدان ، واقع در 21000گزی شمال اسدآباد و 3000گزی شمال خاور پیرملو. هوای آن سردو دارای 160 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و انگور است . شغل اها...
-
گرگین در
لغتنامه دهخدا
گرگین در. [ گ ُ دَ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان واقع در 38000گزی شمال سنقر و کنار راه فرعی سنقر به قروه . هوای آن سرد و دارای 135 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و تریاک و قلمس...
-
cover hook, end hook 1
قلاب در
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] بخشی از لبۀ در که در درز مضاعف درگیر میشود
-
door check arm
مهار در
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] قطعۀ فلزی شیارداری در نزدیک لولای در که باعث میشود در مرحلهبهمرحله باز میشود
-
نعل در
لغتنامه دهخدا
نعل در. [ ن َ ل ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سکه ٔ آهنی که بر در زنند و حلقه بدان پیوسته شود. (آنندراج ) : کارها محکم میان بهر گشایش بسته انداز تمنای گشودن نعل در در آتش است .تأثیر (آنندراج ).
-
نوق در
لغتنامه دهخدا
نوق در. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند، در 29 هزارگزی شمال غربی درمیان و 2 هزارگزی مغرب جاده ٔبیرجند به درمیان ، در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 204تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، و شغل مردمش زراعت است . (...
-
در آخر
فرهنگ واژههای سره
در پایان
-
در باب
فرهنگ واژههای سره
درباره، در این باره
-
در جمع
فرهنگ واژههای سره
در کنار
-
در حالیکه
فرهنگ واژههای سره
درهمان هنگام، زمانیکه
-
در حقیقت
فرهنگ واژههای سره
براستی، به راست
-
در حین
فرهنگ واژههای سره
در هنگام
-
در خدمت
فرهنگ واژههای سره
در پیشگاه
-
در خصوص
فرهنگ واژههای سره
درباره
-
در رأس
فرهنگ واژههای سره
در بالا