کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دریک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دریک
/darik/
معنی
مسکوک طلا در دورۀ هخامنشی به وزن ۴۰/۸ گرم که داریوش کبیر رواج داد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
derrick
-
جستوجوی دقیق
-
دریک
لغتنامه دهخدا
دریک . [ دَ ] (اِ) سکه ٔ طلا در عهد هخامنشی ، بوزن 8/35 تا 8/42 گرم بریک طرف آن صورت شاه است که یک زانو برزمین نهاده زه کمانی را می کشد. ضرب این سکه را جزء اصلاحات پولی داریوش اول هخامنشی شمرده اند، ولی بعضی معتقدند که دریک پیش از زمان او هم ضرب میشد...
-
دریک
لغتنامه دهخدا
دریک . [ دَ ] (اِخ ) از دهات شهر خواست از فرح آباد مازندران . (از سفرنامه مازندران و استرآباد بخش انگلیسی ص 120 و ترجمه ٔ فارسی آن ص 161).
-
دریک
لغتنامه دهخدا
دریک . [ دِ ] (اِخ ) ادوین لورنتین .(1819 -1880 م .). حفار چاه نفت در ایالات متحده ٔ آمریکای شمالی . وی در سال 1858 برای عملیات حفر چاه نفت استخدام شد و در 27 اوت 1859 در تیتسویل در عمق 69 فوت (حدود 23 متر) به نفت رسید. این چاه نخستین چاه نفت موفقیت ...
-
دریک
لغتنامه دهخدا
دریک . [ دِ ] (انگلیسی ، اِ) نام نوعی از انواع جرثقیل است منسوب به نام شخصی که در حدود سال 1600 م . در تیلبری انگلستان شغلش کشیدن طناب دار بود. جرثقیل دریک پایه ٔ قائمی موسوم به دگل دارد که بوسیله ٔ سیمها یا طنابهائی مهارشده است و با تیری موسوم به بر...
-
دریک
لغتنامه دهخدا
دریک . [ دُ رَ ] (اِخ ) موضعی است که در آنجا میان اوس و خزرج جنگ واقع شد در جاهلیت ، و آن را دَرَک هم گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به درک شود.
-
دریک
لغتنامه دهخدا
دریک . [ دْرِ / دِرِ ] (اِخ ) سر فرانسیس . (1540 - 1596 م .). دریازن و دریاسالار انگلیسی و نخستین انگلیسی که با کشتی دور دنیا گشت (1577-1580 م .). مسافرتهائی به گینه وهند غربی کرد، در این زمان رقابت دریائی اسپانیا و انگلستان دوره ٔ ملکه الیزابت اول ر...
-
دریک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] darik مسکوک طلا در دورۀ هخامنشی به وزن ۴۰/۸ گرم که داریوش کبیر رواج داد.
-
واژههای مشابه
-
دریک دریک
لغتنامه دهخدا
دریک دریک . [ دِ دِ ] (اِصوت ) حکایت آواز صوت لرزش اعضاء و بهم خوردن استخوانهای بدن . نام آواز بهم خوردن استخوانهای تن در تب لرز. (یادداشت مرحوم دهخدا). دریک و دریک .
-
بئر دریک
لغتنامه دهخدا
بئر دریک . [ ب ِءْ رِ دُ رَ ] (اِخ ) نام چاهی در مدینه . و دریک گویا مصغر دَرَک است . وآن را بئر دریق نیز نوشته اند. (از معجم البلدان ).
-
دریک طرف
دیکشنری فارسی به عربی
بجانب
-
دریک جزء
دیکشنری فارسی به عربی
جزييا
-
دریک محلی
دیکشنری فارسی به عربی
في مکان ما
-
دریک زمان اتفاق افتادن
دیکشنری فارسی به عربی
تزامن
-
دریک ردیف قرار گرفتن
دیکشنری فارسی به عربی
اصطف