کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دریغ داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دریغ داشتن
معنی
( ~. تَ) (مص م .) مضایقه کردن چیزی از کسی .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
stint, withhold
-
جستوجوی دقیق
-
دریغ داشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (مص م .) مضایقه کردن چیزی از کسی .
-
دریغ داشتن
لغتنامه دهخدا
دریغ داشتن . [ دِ / دَ ت َ ] (مص مرکب ) بازداشتن و منع کردن و رد کردن و ابا کردن و امتناع نمودن و امساک کردن و نگاه داشتن . (ناظم الاطباء). مضایقه نمودن . (آنندراج ). مضایقه کردن . مضایقه داشتن . مضایقت کردن : گر ایدون که از من نداری دریغیکی باره با ...
-
دریغ داشتن
دیکشنری فارسی به عربی
احتياطي
-
واژههای مشابه
-
بی دریغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bida(e)riq ۱. بیمضایقه.۲. از روی جوانمردی و گذشت.۳. بدون بخل.
-
کاه دریغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] kāhde(a)riq اسب لاغر و مردنی یا تنبل که کاه و جو دادن به او حیف باشد.
-
بی دریغ
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (ق مر.) 1 - بی مضایقه . 2 - بدون ملاحظه و خودداری .
-
دریغ خوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ دَ) (مص ل .) متأسف شدن ، حسرت خوردن .
-
دریغ خوردن
لغتنامه دهخدا
دریغ خوردن . [ دِ / دَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) حسرت کردن . افسوس خوردن . آه کشیدن . غم خوردن . (ناظم الاطباء). درد خوردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). اسف . (دهار). تأسف . تبلد. تحسر. تحکر. تفکن . تهلیف . (منتهی الارب ). حسرة. (دهار). لهف . (منتهی ا...
-
دریغ گفتن
لغتنامه دهخدا
دریغ گفتن . [ دِ / دَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) افسوس خوردن . اظهار تأسف کردن : عمرش دراز باد که برقتل بی گناه وقتی دریغ گفت که تیر از کمان برفت .سعدی .
-
دریغ نورز
واژهنامه آزاد
کوتاهی نکردن
-
درد و دریغ
فرهنگ گنجواژه
تأسف.
-
دریغ و درد
فرهنگ گنجواژه
افسوس.
-
جستوجو در متن
-
withheld
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متوقف شد، دریغ داشتن، منع کردن، خود داری کردن، نگاه داشتن، مضایقه داشتن