کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دریة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دریة
لغتنامه دهخدا
دریة. [ دَ ری ی َ ] (ع اِ) چیزی که برآن تیر و نیزه اندازند برای آموختن . (منتهی الارب ). حلقه ٔ نیزه باختن . حلقه ای که سواران نیزه ربایند. حلقه ٔ نیزه . حلقه ٔ هدف . (زمخشری ). || ستور و جز آن که درپس آن صائد پنهان شود برای قدرت یافتن برصید. (منتهی ...
-
دریة
لغتنامه دهخدا
دریة. [ دَرْ / دِرْ ی َ ] (ع مص ) دانستن چیزی را یا دانستن به نوعی از حیله . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دانستن . (تاج المصادربیهقی ). دری . دریان . درایة. و رجوع به درایة شود.
-
دریة
لغتنامه دهخدا
دریة. [دَ ری ی َ ] (ص نسبی ) تأنیث دری (در تداول منشیان قدیم ). لغات دریة؛ سخن دری . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
حروف حی
لغتنامه دهخدا
حروف حی . [ ح ُ ف ِ ح َی ی ] (اِخ ) در اصطلاح بهائیان ، هجده تن از نخستین کسانی که به علیمحمد باب ایمان آورده اند بدین نام خوانده میشوند، و نام ایشان در «کواکب دریه » یاد شده است . رجوع به باب شود.
-
داریه
لغتنامه دهخدا
داریه . [دارْ ی َ / ی ِ ] (اِ) مصحف دورویه . دائره . یهودیان طهران دُریِه گویند. حلقه واری است از چوب که بر یک روی یا دو روی آن پوستی کشیده باشند و رامشگران بهمراه دیگر سازها بنوازند. رجوع به دائره و دورویه شود.
-
دریئة
لغتنامه دهخدا
دریئة. [ دَ ءَ] (ع اِ) حلقه ای که به تیر و نیزه بربایند آن را برای آموختن . (منتهی الارب ). چیزی که بر آن تیر و نیزه اندازند برای آموختن . (ناظم الاطباء). حلقه ای که بر آن تیراندازی را آموزند. (از اقرب الموارد). حلقه که تیرانداز آن را برای آموختن تیر...
-
دری
لغتنامه دهخدا
دری . [ دَرْی ْ/ دِرْی ْ / دُ ری ی ] (ع مص ) دانستن چیزی را یا دانستن به نوعی از حیله . و از آن است «لاأدرِ» به حذف یاء برای تخفیف بجای «لاأدری » به معنی نمیدانم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دَریة. درَیان . دِرَیان . دِرایَة. دَرایَة. و ر...
-
فارسی
لغتنامه دهخدا
فارسی . (ص نسبی ) منسوب به فارس که فارسیان و ممالک آنها باشد. (منتهی الارب ). معرب پارسی . || ایرانی . (حاشیه ٔ برهان چ معین : پارس ). فارس . عجم . رجوع به عجم وفارس شود. || پارسی . زبان فارسی ، که شامل سه زبان است : پارسی باستان ، پارسی میانه (پهلوی...
-
مرار
لغتنامه دهخدا
مرار. [ م ُ ] (ع اِ) نوعی از درخت تلخ است و آن نیکوترین وافضل علفهاست و هرگاه شتر آن را بخورد لبهای او برگردد و دندان آشکار شود. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). درخت تلخ . شتوه . (السامی ). یکی از گونه های شنگ است . (فرهنگ فارسی معین ). اسم عربی خار...
-
درایة
لغتنامه دهخدا
درایة. [ دِ ی َ ] (ع مص ) دانستن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ). دانستن چیزی را، یا دانستن به نوعی از حیله . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دری . دریة. دریان . || درایت . درایه . علم به چیزی ، وگویند علم به چیزی با تکلف و حیله ....
-
رقعة
لغتنامه دهخدا
رقعة. [ رُ ع َ ] (ع اِ) دارویی که رقعا و سرخس نیز گویند. (ناظم الاطباء). به معنی رقعا است که سرخس و گیلدارو باشد خصوصاً و آن بیخی است سرخ رنگ و اگر آن را بکوبند و یک مثقال از آن با دو بیضه ٔ برشت بخورند آزاری را که بسبب افتادن یا برداشتن چیزی سنگین ب...
-
دریا
لغتنامه دهخدا
دریا. [ دَرْ ] (اِ) معروف است و به عربی بحر خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). آب بسیار که محوطه ٔ وسیعی را فراگیرد و به اقیانوس راه دارد مجموع آبهای نمکی که جزء اعظم کره ٔ زمین را می پوشاند و هر وسعت بسیار از آبهای نمکی را دریا توان گفت و نوعاً دریا تق...
-
پل قدیس
لغتنامه دهخدا
پل قدیس . [ پ ُ ل ِ ق ِدْ دی ] (اِخ ) سن پل . بولس . پاولوس . پولس . یکی ازحواریون است که در سال دوم میلادی به طرسوس متولد شده است . پدر او از یهود بود و اسم اصلی پاولوس (شائول ) است . تربیت او در قدس شریف بود و در اول امر با دین ترسائی خصومت میورزید...
-
دانستن
لغتنامه دهخدا
دانستن . [ ن ِ ت َ ] (مص ) دانائی حاصل کردن . (از ناظم الاطباء). دانش . علم . (تاج المصادر بیهقی ). فقه . شعر. (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). علم پیدا کردن . تعلم . اعتلام . (منتهی الارب ). دریافتن . یافتن . درایه . (ترجمان القرآن جرجانی ). معرفت پی...