کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دریایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دریایی
/daryāy(')i/
معنی
۱. مربوط به دریا.
۲. زندگیکننده در دریا: جانور دریایی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آبی، بحری
۲. آبزی، دریازی ≠ بری
دیکشنری
marine, maritime, nautical
-
جستوجوی دقیق
-
دریایی
واژگان مترادف و متضاد
۱. آبی، بحری ۲. آبزی، دریازی ≠ بری
-
دریایی
لغتنامه دهخدا
دریایی . [ دَرْ ] (ص نسبی ) دریائی . منسوب به دریا. بحری . آبی . که در دریا زیست کند. موجود دریائی . اهل دریا. آنها که غالباً در دریا سفر کنند : چه دامن درّ دریایی بل دراری سمایی ... یافته بود. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 300).چون نیی سباح ونی دریاییی ...
-
دریایی
لغتنامه دهخدا
دریایی . [ دُرْ ] (اِخ ) قومی که در قرن دوازدهم و یازدهم قبل از میلاد به یونان حمله بردند و با آخنیان خویشاوند بودند ولی مدتی بعد در جنگلهای شمال بالکان سکنی گزیدند و آنان را بیرون راندند و در جنوب تسالی و پلوپونز اقامت کردند و جنوب غربی آسیای صغیر ر...
-
دریایی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به دریا) daryāy(')i ۱. مربوط به دریا.۲. زندگیکننده در دریا: جانور دریایی.
-
دریایی
دیکشنری فارسی به عربی
بحري , جندي البحرية , ملاحي
-
واژههای مشابه
-
عروس دریایی
لغتنامه دهخدا
عروس دریایی . [ ع َ س ِ دَرْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جانوری است سخت پوست از شاخه ٔ بندپاییان و از رده ٔ سخت پوستان و جزو راسته ٔ ده پاییان ، که دارای شکم نسبةً بزرگی است و انتهای بدنش به یک پره ٔ شنای قوی بنام تلسن ختم میشود. این جانور کاملاً شبیه ...
-
knot 1
گرهِ دریایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] واحد اندازهگیری سرعت کشتی که برابر با 1852 متر در ساعت است
-
nautical mile
میل دریایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] طول یک دقیقۀ عرض جغرافیایی، حدوداً برابر 1852 متر
-
lighthouse
فانوس دریایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] سازهای در خشکی که دارای چراغ یا چراغهایی است و از آن بهعنوان علامت دریایی استفاده میشود
-
ستارگان دریایی
لغتنامه دهخدا
ستارگان دریایی . [ س ِ رَ / رِ ن ِ دَرْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دسته ای از حیوانات خارپوست . رجوع به ستاره ٔ دریایی شود.
-
ستاره ٔ دریایی
لغتنامه دهخدا
ستاره ٔ دریایی . [ س ِ رَ / رِ ی ِ دَرْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جانوری است بحری از شاخه ٔ خارپوستان جزء رده ٔ استلریدها . بدن آن از چندین قسمت درست شده که بطور منظم در اطراف محوری مرکزی قرار دارند. معمولاً قسمت اعظم هر بخشی آزاد بوده و بازوها را در...
-
فانوس دریایی
لغتنامه دهخدا
فانوس دریایی . [ س ِ دَرْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چراغی که در بندرگاهها بالای برجی برپا کنند و شبها برای هدایت کشتی ها آن را بیفروزند. رجوع به فار شود.
-
واحد دریایی
لغتنامه دهخدا
واحد دریایی . [ ح ِ دِ دَرْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) واحدهای دریای قدیم و جدید از اینقرارند: 1- لیو 25 درجه که برابر است با 4445 متر رجوع به لیو شود. 2- لیو دریایی 20 درجه ای که برابر است با 5556 متر رجوع به لیو دریایی شود. 3- میل جغرافیایی که برابر...
-
marine incident
حادثۀ دریایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] پیشامدی که در آن افراد یا شناور یا محمولۀ آن یا محیطزیست به مخاطره بیفتد، تاحدیکه احتمال آسیب رسیدن به آنها وجود داشته باشد