کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دریافتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دریافتن
/daryāftan/
معنی
۱. یافتن.
۲. رسیدن به چیزی.
۳. پی بردن به امری؛ فهمیدن.
۴. کسی را مدد کردن و از بلا رهانیدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اخذ، ادراک، درک کردن، فهم، فهمیدن، گرفتن
دیکشنری
apprehend, compass, comprehend, dig, digest, discover, distinguish, fathom, feel, find, glean, grasp, nose, notice, perceive, plumb, realize, scent, see, understand
-
جستوجوی دقیق
-
دریافتن
واژگان مترادف و متضاد
اخذ، ادراک، درک کردن، فهم، فهمیدن، گرفتن
-
دریافتن
لغتنامه دهخدا
دریافتن . [ دَرْ ت َ ] (مص مرکب ) یافتن به تحقیق کردن و وارسیدن . (آنندراج ). واقف شدن و دانستن و مطلع شدن . (ناظم الاطباء).دانستن . درایت . تفهم . فهمیدن . فهم کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). ملتفت شدن . درک کردن . فهم کردن . ایباه .تفهم . تلقن . توجس...
-
دریافتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) daryāftan ۱. یافتن.۲. رسیدن به چیزی.۳. پی بردن به امری؛ فهمیدن.۴. کسی را مدد کردن و از بلا رهانیدن.
-
دریافتن
دیکشنری فارسی به عربی
ادرک , استنتج , افهم , اکتشف , الق القبض عليه
-
واژههای مشابه
-
کار دریافتن
لغتنامه دهخدا
کار دریافتن . [ دَرْ ت َ ] (مص مرکب ) ادراک شغل . به کار رسیدن : واجب آن شد که کار دریابم گر نگیرد چو دیگران خوابم .نظامی (هفت پیکر ص 48).
-
مزه دریافتن
لغتنامه دهخدا
مزه دریافتن . [ م َ زَ / زِ دَرْ ت َ ] (مص مرکب ) تَلَمﱡظ. (منتهی الارب ). احساس طعم و مزه ٔ غذا کردن .
-
جستوجو در متن
-
محسوس شدن
واژگان مترادف و متضاد
حسشدن، ادراک شدن، دریافتن، احساس شدن
-
ملتفت شدن
واژگان مترادف و متضاد
متوجهشدن، توجه کردن، دریافتن، التفات کردن
-
درک کردن
فرهنگ واژههای سره
پی بردن، دریافتن
-
درایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: درایة] derāyat آگاهی داشتن؛ دانستن؛ دریافتن.
-
وادریافتن
لغتنامه دهخدا
وادریافتن . [دَرْ ت َ ] (مص مرکب ) جبران کردن . تدارک . تلافی . (دهار). || دوباره دریافتن . مجدداً دریافتن .
-
جاآوردن
فرهنگ فارسی معین
(وَ یا وُ دَ) (مص م .) شناختن دریافتن .
-
الق القبض عليه
دیکشنری عربی به فارسی
دريافتن , درک کردن , توقيف کردن , بيم داشتن , هراسيدن