کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دریادار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دریادار
/daryādār/
معنی
صاحب منصب در نیروی دریایی؛ دریابیگی؛ امیرالبحر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
rear admiral
-
جستوجوی دقیق
-
دریادار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) افسر نیروی دریایی که درجة او برابر با درجة سرتیپ است .
-
دریادار
لغتنامه دهخدا
دریادار. [ دَرْ ] (نف مرکب ) دریادارنده . دارنده ٔ دریا. محافظ دریا. حافظ البحر. || در اصطلاح نظامی ، درجه ای از درجات افسران نیروی دریایی . صاحب منصب نیروی دریائی امیرالبحر سوم . (از لغات فرهنگستان ).
-
دریادار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) (نظامی) daryādār صاحب منصب در نیروی دریایی؛ دریابیگی؛ امیرالبحر.
-
واژههای مشابه
-
کشتی دریادار
دیکشنری فارسی به عربی
سفينة القائد
-
جستوجو در متن
-
دریاداری
لغتنامه دهخدا
دریاداری . [ دَرْ ] (حامص مرکب ) محافظت دریا. || سمت و رتبه ٔ دریادار. || (اِ مرکب ) اداره ٔ دریادار. و رجوع به دریادار شود.
-
دریابیگی
واژگان مترادف و متضاد
آدمیرال، امیرالبحری، دریادار، دریاسالار
-
دریابیگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. ترکی] ‹دریابیگی› (نظامی) [منسوخ] daryābeyg بزرگ دریا؛ رئیس دریا؛ دریادار.
-
سفينة القائد
دیکشنری عربی به فارسی
کشتي حامل پرچم اميرالبحري , کشتي دريادار
-
flagships
دیکشنری انگلیسی به فارسی
flagships، کشتی دریادار، کشتی حامل پرچم امیرالبحری
-
امیرالبحر
لغتنامه دهخدا
امیرالبحر. [ اَ رُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) دریاسالار. دریادار.- امیرالبحر دوم ؛ دریابان . - امیرالبحر سوم ؛ دریادار. (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به آدمیرال و امیرال شود.
-
flagship
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گل سرسبد، کشتی دریادار، کشتی حامل پرچم امیرالبحری
-
قبودان پاشا
لغتنامه دهخدا
قبودان پاشا. [ ق َ ] (اِ مرکب ) لقب دریادار است در حکومت عثمانی . (ذیل المنجد).
-
آرتمیس
فرهنگ نامها
(تلفظ: ārtemis) (معرب از یونانی) ؛ (در اعلام) نام یکی از چند تن الههی یونانی که بر سکههای اشکانی صورت یا علامت آنها نقش شده است. آرتمیس نزد یونانیان ربالنوع شکار بوده است ؛ (در اعلام) نام یکی از بانوان ایران باستان در زمان خشایارشا که دریادار بود ...